پارسا جان و آريساپارسا جان و آريسا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

دوقلوهاي مهربون

عروسی خاله نوشین- سوم آبان 1392

1392/8/7 13:33
نویسنده : مامان ندا
4,290 بازدید
اشتراک گذاری

عشقای من سلام قلبقلب

خداراشکر عروسی خاله نوشین هم به خوبی و خوشی برگزار شد . اما شما دوتا خیییییییییییلی منو اذیت کردین . همه باهام همکاری کردن اما هر پانزده دقیقه یکیتون میخواستین برین دستشویی . من هم با اون لباس اصلا نمیتونستم شماها را جمع و جور کنم . مامان نازی یک بار که آریسا را بردن دستشویی خوردن زمین و انگشترشون افتاد توی توالت و خلاصه داستانی بود . آریسا خانم هم آب جوش ریختن رو پای پدرجون ، پای پدرجون تاول تاول شد . پارسا هم همش مثل سنجاق سینه به من چسبیده بود ، آخر شب هم که حسابی بداخلاقی کرد و من مجبور شدم مجلس را ترک کنم و بیام توی ماشین ،  آقا را بخوابونم  که نه میخوابید نه میومد تو سالن اوهعصبانی.  موقع رقص چاقو هم فیلمبردار کلی کارگردانی کرد و به من توضیح داد چه موقع چیکار کنم ، هنوز یک دقیقه از پخش آهنگ نگذشته بود که دیدم پارسا وسط سالن شلوار و شورتشو کنده و داره منو نگاه میکنه میگه جیش جیش کلافهگریه خداراشکر خاله هام و دخترخاله هام خیلی به دادم رسیدن . خداخیرشون بده . از همین تریبون از همشون تشکر میکنم همچنین از مامان عزیزم که باوجود اینکه مادرعروس بود و کلی کار داشت اما از من و بچه هام هم غافل نبود . همینه که عاشقتم ماماااااااااااانماچماچ

 

این هم از ساقدوشای کوچولوی عروس و داماد

جایگاه ساقدوش کوچولوها :

آریسا دست از سر لباس عروس خاله نوشین بیچاره هم برنداشت ، تمام سنگاشو کند

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

مامی حنا و دینا
7 آبان 92 14:01
عزیزای شیطون هر وقت میرم مهمونی بعدش میگم این دیگه آخرین باره و دیگه تا چند سال نمیرم عروسی و مهمونی یا یادم میره به یه چشمم ریمل بزنم یا اینا با موهاشون تمام آرایشمو خط خظی می کنن چند روز پیش رفتیم تولد هر کی بلند میشد برقصه دینا گریه ای می کرد که من از خجالت فرار می کردم تو اتاق
مامان ندا
پاسخ
ما دوقلودارها چقققققدر شبیه هم زندگی میکنیم . برام جالبه یه عده میان وبلاگو میخونن و بعد سوال میکنن که چیکارکردین دوقلودار شدین ما هم میخوایم
مامان کیان
7 آبان 92 18:14
وااااااااااای ندا جون مردم از خنده از دست این پارسا و آریسای بلا البته واقعا میتونم حالت رو اون لحظه تصور کنم
مامان ندا
پاسخ
عزیزم امیدوارم همیشه بخندی ، الان خنده داره ولی اون موقع نمیدووووووووووونی
آلاء
7 آبان 92 19:37
عزیزممممممممممممممم چه خاطره ای شد این عروسیییییییییییییییی

یادم باشه به خواهرام بگم حق ندارن تا دقلوهای من بزرگ نشدن عروس بشن

تصورش هم سخته

خدا بهت صبر و توان بده

اما همه این سختی ها ذره ای از علاقه من به دو قلو اونم از نوع دختر و پسر کم نمیکنه
اگه مثل این فرشته ها باشن که عالیهههههههههههههههه

الهی که خاله نوشین هم خوشبخت بشه با یه عالمه بچه


مرسی آلاء جان ؛ انشاالله
وااااااااااای دوقلو داری ؟ دختر پسر؟؟؟ توروخداااااا؟؟؟؟
سلامت باشی مرسی
نازی
8 آبان 92 11:04
وای پست قبلی نظر من توشون نبود چرا ؟وای چه قدر شیطونی کردن ای خدا وای همش مات بودم چه کارا که نکردن این هم میشه خاطر عیب نداره ایشالله خاهرتون خوشبخت شن. دوست داشتم یه عکس از خودتون هم ببینم


نمیدونم عزیزم ، چرا ؟؟
مرسی از لطفت عزیزم ، سلامت باشی . نی نی وبلاگ عکس خصوصی و بی حجاب را آپلود نمیکنه حتی اگه رمزدار باشه وگرنه میذاشتم
مامان عرفان و ماهان
8 آبان 92 22:51
مبارک باشه عروسی خواهرتون. خدا براتون بده کلی از کار پارسا جون خندیدم. بهشت زیر پای مادران است


سلامت باشی عزیزم ممنون . دلمون به همون بهشته خوشه والا
مامان نازی
9 آبان 92 7:22
عزیزم کاری نکردم من معنی عشق به معنی واقعی را با وجود این دو فرشته کوچولو فهمیدم واقعا عاشقشونم اونها عمردوباره من هستند. امیدوارم سرنوشت خوبی داشته باشند انشااله با سلامتی پدر ومادر . دوستون دارم [لبخند


مامان تارا و باربد
11 آبان 92 10:38
عزیز دلم این فرشته های نازنینو ببین ماشالا
عروسی خاله جون خیلی مبارکه ایشالا که خوشبخت بشن
تجسم اون لحظاتی که نوشتی خنده دار بودو شیرین ندا جون
وقتی پارسا رو بدو.ن شلوار تجسم کردم خدای من
می دونم چی کشیدی ندا
دست بقیه هم درد نکنه که کمک کردن کردن ببوسشون به جای من


مرسی انیسه جونم ، سلامت باشی . خنده دار بود اما وحشتناااک ، خوشحالم درکم میکنی
سرتون درد نکنه عزیزم ، مرسی تو هم خوشگلا را ببوس
نسيم مامان آرتين
11 آبان 92 12:23
تربچه هاي خاله ايشالا عروسي خودتون واي ندا جون صحنه رقص چاقو وكار پارسا حسابي خنده رو لباي من آورد خاله نوشين ايشالا خوش بخت بشين


مرسی نسیم جان ،انشاالله .
ممنون سلامت باشی .امیدوارم همیشه بخندی عزیزدلم
مامان محمد مانی
12 آبان 92 22:45
سلام ندا جونم و برای گل پسر و گل دخترم
بعد از مدتها با چراغ روشن آمدم.
وای خدای من با اینکه من کلی خندیدم ولی می دونم تو که اون صحنه را دیدی کلی حرصی شدی
انشالله که خاله نوشین خوشبخت بشه.


سلام عزیزم ، با چراغ روشن یا خاموش خوشحالم میکنی به وبلاگم میای عزیزم .
خیلی بد موقعیتی بود ، خدا واسه کسی نخواد
مرسی عزیزم . سلامت باشی
مامان سروش و سروین
14 آبان 92 17:22
سلام عسلیا. همیشه به عروسی. خسته نباشین از شیطنت


سلام ، مرسی خاله ما که خسته نشدیم فقط مامانمونو کچل کردیم
مامان سهند و سپهر
15 آبان 92 13:18
مبارك باشه خوشبخت باشن ايشالا.
واي خدا اينقدر خنديدم به كار آقا پارسا. واييييي خيلي بانمك بود. چقدر تونستن توي اون يه شب شاهكار بزنن اين دو تا وروجك
عزيز دلم
بعد ها كه اين مطلب و بخونن
ايشالا جشن دانشگاه و عروسي خودشون



مرسی عزیزم سلامت باشید .
این شاهکارها قابل گفتن بود ، یه شاهکارایی هم کردن شاههههههههههکاااااااااااااااار که قابل گفتن نیست واقعا
مرسی دوست جون گلم ، انشاالله
پوپک
17 آبان 92 18:08
الهی چقدر ناز شدن تو لباس عروس و دومادی.
از خنده مردم با تصور لحظه رقص چاقوی شما و وضعیت پارسا
خدا حفظشون کنه.


مرسی پوپک جان ، لطف داری عزیزم . واقعا خنده دار هم بود
مرسی عزیزم خدا گلهای شما را هم حفظ کنه
جاويد
4 دی 92 2:05
سلام ني ني ها خيلي ناز بودند.
مامان ندا
پاسخ
سلام ، سپاسگزارم