پارسا جان و آريساپارسا جان و آريسا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره

دوقلوهاي مهربون

سه سالگیییییییییییییی

1393/3/29 12:20
نویسنده : مامان ندا
1,160 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نفس های مامان بوسبوس

سه سالگی تون مباررررررررررررک جشنجشن niniweblog.com niniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.com

عشقای من دیگه سه ساله شدین آرام، با اینکه در این سه سال خیییلی برای بزرگ کردن شما اذیت شدم و سختی کشیدم اما بااین وجود خیلی زودگذشت . انگار همین دیروز بود که تازه متولد شدین و شور و نشاط را به خونه ی ما آوردین . امیدوارم همیشه درپناه خدای بزرگ شاد و سلامت باشید و به همه ی آرزوهاتون برسید . تنها خواسته من از شما اینه که هیچ وقت همدیگه را تنها نذارین و همیشه پشتیبان هم و درکنار هم باشید . خیلی دوستون دارم بوسبوس

این هم از گل واژه هایی که میگین و من میخوام بخورمتون :

آریسا :

* اس گرد = اسکیت

* من خیلی شیک و "سفت " شدم = من خیلی شیک و "ست " شدم

* مامان لطفا این بباسمو بپوشون ، شیک تره تعجب

* یک دی وی دی موزیک های جدید صوتی از دوستم گرفتم ، وقتی گذاشتم تو دستگاه  و شروع کرد به خوندن ، آریسا درحالت تعجب همراه با هیجان گفت : عهههههه مامان گو--گو--ش  جدیده ؟؟؟  و ممممن تعجبتعجب  والا من تا دبیرستانی هم بودم تصویر خواننده ها را هم نمیشناختم چه برسه به صداشون .  ماشاالله به بچه های امروزی

* ماماااااان پارسا اذیتم میکنه نمیذاره من" یه کلمه " بازی کنم خنده

* موقع خواب پارسا از تو تختش یه چیزایی گفت و آخرش هم گفت باشه مامان ؟ ، من هم که اصلا متوجه نشدم چی گفت و خیلی هم خسته بودم گفتم " باشه مامان جان  " ، یه دفعه آریسا سرشو از تو تختش

آورد  بیرون و گفت " ماماااااان چی گفت که تو بهش گفتی باشه ؟؟؟؟ " ....... من سکوتمتفکردلخور

* پارسا کتابشو پاره کرد ، بابا پیمان هم دعواش کرد، آریسا دوید اومد با عصبانیت به بابا گفت : " چرا داداش منو دعوا کردی ناراحت شد ؟؟؟؟ خب ببخشش " شاکی

* نصف شب آریسا منو صدا زده "مامااااان مامااااان من میخوام پیش تو بخوابم تو اتاقم ممکی ( نمکی) هست" ، توی اتاق را کامل نشونش دادم و گفتم ببین چیزی اینجا نیست ، اما در نهایت خواست بیاد پیش من ، آوردم خوابوندمش ، چند دقیقه بعد دوباره گفت " مامان ، برو پارسا را بردار بیارش اینجا ، ممکی داداشمو میخوره ، من داداشمو دوستش دارم " ، نصف شبی زفتیم پارسا را هم آوردیم و من و بابا پیمان در دو طرف تخت هرکدوم روی بیست سانتی متر جا خوابیده بودیم عصبانیشاکی

 

پارسا :

*نفس خرگوشه = قفس خرگوشه

*طوطی = توت

*دوغ  = بوق

* آب ددنی = آب معدنی

* پارسا خان خودشون کم خواهرشون را اذیت نمیکنند اما واااای به وقتی که یه نفر سومی به آریسا "تو" بگه و آریسا ناراحت بشه ، پارسا طرف را  نابودش میکنه اینقدر دعواش میکه و میزنه که خود آریسا متعجب فقط نگاه میکنه خندونک

* گل پسرم خیلی مهربونه و اصلا نمیتونه ناراحتی کسی را ببینه ، گاهی وقتا وقتی من مشغول کارهام هستم و توی افکار خودم غرقم ، میاد میگه مامان ناراحتی ؟؟؟ میگم نه عزیزم ، میگه چرا ، ناراحتی . منو میبوسه بغل میکنه و میگه ناراحت نباش من خیلی تورو دوست دارم بغلبوس

 

 

 

 

 

خدارا شکر دیگه با این علامت که روی همه ی اسباب بازی ها هست خداحافظی کردیم خسته

پیشی ملوسی ها من

آریسا هیجانی میشود

پارسا و خواب معصومانه و مظلومانه بغلبوس

پسندها (2)

نظرات (4)

نازی
10 تیر 93 2:04
وای خیلی زود بزرگ شدن زمان واقعا زود میگذره... عکساشونو دوست داشتم .مخصوصا این پیشو های ملوس رو
مامان ندا
پاسخ
نازی جون دقیقا همین طوره ، خیلی زود میگذره . ممنونم از لطفت عزیزم
زهرا
10 تیر 93 13:26
سلام پيشي هاي ملوس خاله چقدبهشون مياددهيجانت توحلقم اريساجووووونم!
مامان زهرا
10 تیر 93 19:22
سلام نداجون .تولدخوشگلا مبارک .الهی که همیشه شادوسلامت باشین. اینم کادوی من . ببخش که هم دیرشدو هم کمه .
مامان ندا
پاسخ
مرسی عزیزم سلامت باشی ،مرسی از کادوت ، همین که زحمت میکشی به وبلاگ ما سر میزنی لطف بزرگی میکنی
مامان انیس
14 تیر 93 10:03
ای وای من شرمنده ندا جونم سه سالگی گلای نازت مبارک سه سال مادرانگی به تو هم مبارک باشه دوست گلم براتون بهترین ها رو آرزو دارم می بوسیمتون
مامان ندا
پاسخ
عزیزم این چه حرفیه ؟؟ دشمنت شرمنده . ما دوقلودار ها خوب حال همدیگه را درک میکنیم . تو که همیییییشه اینقدر به ما لطف داری که من شزمنده تو هستم عزیزدلم . از تبریکت ممنونم