سفر به شمال (مهرماه 1393)
عشقک های من سلام
قرار بود اول مهر بریم شمال اما چون دسته جمعی میخواستیم بریم و تعدادمون زیاد بود جور نشد و تاریخش افتاد به دهم مهر . رفتیم تهران و شب اول برای پدرجون و باباپیمان جشن تولد گرفتیم و فردا صبحش همه با هم به سمت رامسر حرکت کردیم . توی راه خیلی خوش گذشت ، شما هم که اصلا تو ماشین خودمون نبودین همش تو ماشین پدرجون یا خاله نوشین بودین . تشک تخت آریسا را گذاشتیم روی صندلی عقب ماشین . براتون یه اتاق درست شد کلی ذوقشو کردین . موقع خوابیدن هم خیلی راحت بودین اما ترجیح میدادین تو ماشینای دیگه باشین
جاده چالوس - پارسا آریسا را میکشید عقب و حرص میخورد. میگفت آریسا نرو جلوتر چنگت میزنه هااا اما کو گوووش شنوا ؟؟؟؟؟
ساحل زیبای رامسر همراه با هیواجون
پرنسس آریسای نقاب دار
شاهزاده پارسا
یه جیگر خوشمزه همراه با اون مرغش که براش خیلی ارزش داره و یک لحظه ازش جدا نمیشه
دوتا سوارکار خوشمزه
عشقای محلی در تله کابین رامسر
عشقای محلی با پدرجون
ارتفاعات تله کابین رامسر
شهربازی رامسر
داخل ویلا هم دست از شیطونی برنمیداشتین ماشاالله خیلی انرژی داشتین ، پارسا ناراحته که آریسا خوابیده و با فرقونش داره میره روی آریسا که بیدار بشه ، هیوا هم متعجب نشسته داره به هردوشون نگاه میکنه
آخه چرااااااااااا؟؟؟ بذار حداقل یکیتون بخوابه