عمل پارسا :( هشت بهمن
سلام
متاسفانه در بهمن ماه روزهای سختی برما گذشت . بپر بپرها و جیغ و هوارها کار دستمون داد و پسرکوچولوی عزیزم در این سن کم زیر تیغ جراحی رفت . من از لحظه ای که دکتر گفت باید عمل بشه تا وقتی که بخیه ها را کشیدیم زجر کشیدم و حتی استرس هاش هنوز هم وجود داره چون تا چندماه پریدن ، دویدن ، وسیله سنگین بلند کردن و هل دادن ممنوعه اماااااااا کو گوش شنوا ؟؟؟ همش نگرانم دوباره اتفاقی براش نیفته . درحال حاضر خداراشکر حالش خیلی بهتره و به خیرگذشته . اما درکل باید بگم که پسرم خیییییییییییلی به درد مظلومه خیییییییییلی آقاست اصلا صداش درنیومد ، اینقدر که دوری آریسا اذیتش میکرد و بهونه آریسا را میگرفت از درد شکایت نمیکرد فقط میگفت بریم پیش آریسا
جالب اینجاست که در این پست ناراحت کننده هم عکس داریم
خاطرات خوب و بد همه باید ثبت بشه ، این قانون مامان نداست
عشق مامان با لباس مخصوص اتاق عمل . بمیرم از هیچ جا خبر نداشت ، ذوق کرده بود لباس جدید پوشیده ، نه که پشتش بندینک داشت میگفت : لباس آرایشگری پوشیدم
در اتاق عمل مامان بمیییییییییییره
بعد از عمل
روز دوم
به هیچ عنوان حاضر نشد شلوار بپوشه من هم از این لباس عربیا براش خریدم خوشش اومد
توی خونه تخت گذاشتیم وروجک مرتب میخواست از روی تخت پایین بالا بره ما هم روی زمین خوابوندیمش هم خودمون راحت شدیم هم خودش