سه سال و هشت ماهگی
سلام گلای قشنگم
سه سال و هشت ماهگی تون مبارررررررک
عشقکای من ، این ماه پر بود از اتفاقات خوب و بد اما بیشتر بد . تنها اتفاق خوبش تولد من بود
آریسا روز به روز قرتی تر میشه و حرفاش شیرین تر
1 - رفتیم خونه مادرجون ، عمه جون هم اومدند هنور از راه نرسیده دویده میگه " عمه ناخناتو جدید دیزاین کردی؟؟"
2 - رفتیم دکتر ، وقتی اومدیم خونه موقع خواب پرسید : مامان خانم دکتر دکتر چیه ؟؟ گفتم دکتر کودکان بعد براش کلی توضیح دادم که انواع رشته های پزشکی چیه ، دکتر چشم ، قلب ، مغز و ...... . بعد از کلی حرف زدن پرسیدم حالا تو اگه بخوای دکتر بشی دوست داری دکتر چی بشی ؟؟؟ گفت : " دکتر ابرو"
من : ابرووووووووووو ؟؟؟ چرا ابرو ؟
آریسا : چون میخوام ابروهای خانما را خوشگل کنم
3 - تابستون دوست داری بذارمت کلاس نقاشی؟
آریسا : نه ، دوست دارم برم کلاس رژلب
من :
و اما پارسا خان
1 - میخواستم برم آرایشگاه ، پرسیدن کجا میری؟ گفتم آرایشگاه
پارسا : میخوای موهاتو کوتاه کنی ؟
من : نه میخوام ابروهامو خوشگل کنم
پارسا : پس ابروهاتو آبی کن
من : چشم
موقعی که برگشتم خونه : مگه نگفتم ابروهاتو آبی کن من اینجوری خوشم ممیاد ( نمیاد)
و من : خدا یاااااا یه شوهر داشتیم بس نبود یکی دیگه هم اضافه شد
2 - پیله کرده به باباجون میگه " چرا تو کچلی" خدایا حرص میخورم حرص میخورم هرچی میگم مامان این حرف بده نباید بزنی میگه " آخه باباجون کچله"
واژه نامه :
سربازه = دروازه
تو را تبلیع میکنم به گوربابه = تو را تبدیل میکنم به قورباغه
تولد مامان ندا
آریسا خانم درمهد کودک میکروفون به دست جای خاله نشستن و بچه ها را صدا میزنند
رفتین سرکمد مامان نازی و اینارو پوشیدین
خنده های از ته دل با شاینا ، همیشه خندان باشید عشقای من
وااااای از این تب خطرناک تبلت و گوشی موبایل
در نهایت
وقتی آریسا کمک مامان گاز تمیز میکنه
وقتی تخم مرغ های سفالی هفت سین را از الان رنگ میکنیم
کم کم میشه باهاتون رفت رستوران یا کافی شاپ
عشششششششق ذرت