پارسا جان و آريساپارسا جان و آريسا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره

دوقلوهاي مهربون

4 سالگی

1394/3/29 14:37
نویسنده : مامان ندا
2,758 بازدید
اشتراک گذاری

عشق های من 4 سالگی تون مباررررک بوسبوسجشنجشن

از شیرین زبونی های 4 سالگی :

1 - پارسا تب کرده بود و حالش خیلی بد بود ، من گفتم الان یه سوپ درست میکنم بخوری قوی بشی حالت خوب بشه ، با همون حالت و صدای مریضیش گفت : باشه مامان  اما برای آریسا سوپ درست نکن آریسا دوست نداره  براش ماکارونی درست کن بغل الهی من قربون تو برررررم که اینقدر مهربونی بوسبوس

2 - پارسا همچنان تب داشت ، شب وقتی خوابیدن گفتم بیارمش کنار خودم بخوابه یه موقع خوابم نبره تبش بره بالا ، همین که بغلش کردم از تو تختش ، آریسا گفت : کجا ؟؟؟ گفتم : مامان جان پارسا تب داره میبرم اونجا که مواظب باشم تبش بالا نره . گفت : واااای دلم دلم درد میکنه  ، مامااااان ، من تب گرفتم تعجبچشمک در نهایت اینجانب روی زمین مابین دو تخت خوابیدم تا صبح بدنم چوب شد استرس تب پارسا هم داشتم اصلا اصلا نخوابیدم خسته

3 - پارسا : مامان خرداد شده ، حالا برای تولد خاله نوشین چی بخریم ؟؟؟؟؟  من :تعجب متفکر  خردادماه :عینک

4 - آریسا : ماماااان لباس استخرمو بده ، میخوام عربی ب ر ق ص م  .....      من : تعجب  لباس استخر:خندونک

5 - آریسا : مامااان ، من بزرگ میشم دکتر میشم تو بیا مطب آرایشگری من تا خوشگلت کنم .. من : تعجب مطب دکتر : درسخوان

6 - پارسا : مامان چقدر فس میزنی به ما غذا بدی اژدهامون (اشتها) کور شد   من : تعجب  اژدها:دلخور

7 - آریسا : ماماااااان چقدر درخت  تاج  (کاج ) اینجا هست محبت

و خییییییییلی بلبل زبونی و شیرین زبونی های دیگه که ننوشتم و فراموش شده 

پارسای گلم مریض شده ، تب کرده غمگینگریه

همون موقع که به آریسا میگی نرو نزدیک پارسا تو هم مریض میشی ، عشقش به داداشش قلنبه میشه و میره کنارش میخوابه نوازشش میکنه 

اینم عاقبتش ،آریسا هم مریض شد .....منم گیجشاکیکچلکچل

پارسا هم همش تب آریسا را چک میکرد ببینه آلارم میزنه یا نه ، تب خودشم چک میکرد

پارسا گفت گرسنمه گرسنمه ، آریسا هم تبش بالا بود من داشتم پاشویه ش میکردم ، الهی بمیرم دیدم پسرم از گرسنگی رفته نشسته تو آشپزخونه داره نون خشکه میخوره بغلمحبت

بعد هم خودش جارو آورد و اونجا را تمیز کرد ، قربونت برم اینقدر مرتب و تمیزی بوسبوس

خداراشکر خوب شدین و دوباره به ددر دودور ، توی ماشین خواب معصومانه بوسبوس

جا قحط بوده ، این دوتا جوجه این یه وجب جا را برای خوابیدن انتخاب کردن 

عههههه واقعا همینجا خوابیدن بغلبوسبوس اون ساک قرمز بار و بقچه آریسا خانمه باید باشه همراهش 

آریسا رفته تو حمام دیده موهای مسواک بابا خیلی بلند شده ، لطف کرده قیچی برده کوتاه کرده شاکی

بدون شرح خونه مامان نازی

دست بابا پیمان توی آفتاب سوخته و پوست انداخته ، شما دارین پوست بابا را  واقعا میکنید خنده

میشینید تو تراس میگید برامون میوه بیار دلخور

خونه ی مادر با امیر رضا ، با بالشت ها خونه درست کردین 

اینم توی خونه ، با تبلت دلخور

پارسا عاشق تی وی دیدنه و حاضر نیست با آریسا پرنسس و شاهزاده بازی کنه ، آریسا هم ابتکار به خرج داده و لباسشو پوشونده به عروسکش . اون شده پرنسس ، آریسا شده شاهزاده خندهبغلبوس

آرایش کردن عمه جون 

خودآرایی در حمام دور از چشم مامان 

میخوایم بریم دریا کنار چشمک

دستور دادن لباس استخر بپوشون میخوام عربی ب رق صم 

مامان نازی و پدرجون میخواستن برن شمال ، شما جاخوش کرده بودین و از اتوبوس پیاده نمیشدین 

سوغاتی های شمال از طرف مامان نازی و پدرجون 

دخترشمالی 

اسپایدرمن 

 

 

پسندها (1)

نظرات (1)

سولماز
21 تیر 94 23:28
سلام هزار ماشالله به این وروجکهای ناز وراست گفتی در مواقع بیماری محبتهاشون افزون می شه نسبت به هم خدا نگهدار همه یچه ها باشه وخسته نیاشید حسابییییییی
مامان ندا
پاسخ
سلام . ممنونم عزیزم . خدا وروجکای شما را هم حفظ کنه