33 ماهگی (دوسال و نه ماهگی)
سلام عشگ های کوچول موچولم
امروز آخرین روز از سال 92 هست و شما دقیقا دوسال و نه ماهه هستید . امشب ساعت 20:20:7 سال تحویل میشه و وارد سال 1393 میشیم . امیدوارم امسال سال خوب و خوشی برای همه و همچنین برای ما باشه . درکمال صحت و سلامتی به همه اهدافی که داریم برسیم ، خلاصه سال شاد همراه با اتفاقات خوب داشته باشیم . انشاالله
و اما از وقایع و شیرین کاری ها و شیرین زبونی های این ماهتون بنویسم :
مهمترین اتفاق این بود که دیگه طاقتم تموم شد و تصمیم گرفتم از بعد از عید برید مهدکودک ، خیلی تحقیق کردم و در نهایت به یک نتیجه خوب رسیدم و اسمتون را نوشتم مهد . روزی که برای ثبت نام بردمتون ، اینقدر دوست داشتین که دیگه از اونجا نمیومدین بیرون . خاله مهد بهتون ماژیک داد که نقاشی کنید . آریسا در ماژیک را باز گذاشته بود ، خاله اومد بست . آریسا گفت به ماژیک من دست نزن ، عصبانی میشمااااا خاله ی مهد هم این شکلی شد ...........منم
امیدوارم کار درستی کرده باشم ، آخه از بعد از تعطیلات عید تصمیم دارم دنبال کار بگردم و برم سرکار ، دیگه از خونه نشینی خسته شدم . منتظر بودم از شیر و پوشک بگیرمتون و به حرف بیفتید که اگه خدای ناکرده توی مهد رفتار نادرستی باهاتون شد بتونید به مامان بگید . حالا که خداراشکر مثل بلبل شیرین زبونی میکنید و اینقدر هم هوای همدیگه را دارید منم میتونم با خیال راحت به زندگی قبلی خودم ادامه بدم . امید به خدا دیگه
شیرین زبونی ها تون :
1 - مشغول خونه تکونی هستم ، یا با هم دعواتون میشه ، یا آب میخواین یا جیش دارین یا گرسنه میشید و ........ من همش وسط کارام باید بدو بدو به شماها هم برسم ،از بس آب میخورید 5 دقیقه پیش دستشویی بودیم دوباره میگین مامااااان جیش دارم
من : ای خداااااااا ، نمیذارین به کارام برسم
آریسا : مامان جووووون ، خدا اذیتت کرده ؟؟ نمیذاره به کارات برسی ؟؟؟!!!
من :
2 - پارسا شیلنگ دستشویی را گرفته دستش و شیر را تا ته باز کرده ، موووووش آب کشیده شده ، من میخوام لباساشو عوض کنم اما چون دعواش کردم لج کرده و نمیذاره و بداخلاقی میکنه
آریسا میگه : مامان بلش کن (ولش کن) وقتی میبینی اخلاق نداره صداشو درنیار!!!!
من :
3 - آریسا : مامان کجا میخوایم بریم ؟
من : مامان میخواد بره آزمایشگاه عزیزم
آریسا : نهههههه نریم ، من مو میره تو جورابم
من : آرایشگاه نه عزیزم ، آزمایشگاه
4 - پارسا عاشق سالاد شیرازی و سرگنجشکیه اما به آبغوره سالاد و آبگوشت سرگنجشکی میگه نوشابه ، مامااااان نوشابش هم برم بریز
5 - باباپیمان ماموریت بود . ماشین یه مشکلی پیدا کرده بود بردمش تعمیرگاه ، آقاهه از تو موتور ماشین را گاز داد ، شماها ترسیدین و جیییغ زدین که مامان مامان ماشین الان میره . من اومدم تو ماشین نشستم و براتون توضیح دادم که آقاهه داره ماشین را گاز میده ، بعد که کارمون تموم شد همش توی راه به هم میگفتید واااای دیدی آقاهه ماشینمونو گاز گرفت ؟؟؟ مامان ببینیم ماشین را گاز گرفته کووو
6 - وقتی آریسا چادر سرش میکنه پارسا صداش میزنه "خاچ خانم "
7 - صبح تا شب تو بیداری دعوا میکنید ، شب تا صبح توی خواب کابوس میبینید و جیغ و داد میکنید "مامان ازش بگییییییر"، " بده من اون مال منه " ، "مامان همشو خورد " و ........
8 - پارسا خییییلی حامی آریساست ، اگر آریسا را تنبیه کنم خیلی ازش طرفداری میکنه و میاد به من میگه "مامان قول میده دیگه کار بد نکنه" ، "مامان قول میده ، ببخشش" . اما آریسا اگر پارسا کار بدی بکنه که من عصبانی بشم میگه " مامان بذارش تو کوچه ممکی (نمکی) ببردش" . اما هردوتون قلب های مهربونی دارید
9 - من : آریسا بیا یه کم بخورمت انرژی بگیرم
آریسا : نه مامان صبرکن غذا بخورم ، چاق و چله بشم بعد بیام تو منو بخور انرژی بگیر
10 - رفتیم خرید ، آریسا بلللللند به من میگه مامااان این آقاهه ( فروشنده) دست تو بینیش کرده که بینیش بزرگ شده ؟؟؟؟
فروشنده :
من :
بقیه شیرین کاری ها به روایت تصویر در ادامه مطلب ...........
هرکاری برای اینکه تخم مرغ بخورید میکنم اما بی فایده ست فقط سس هاش را خوردین (اون شلوار روی سر آریسا یعنی موهاشه )
با شیلنگ دستشویی" بیبیدی بابیدی بوووو " میکنید و میخواین همدیگه را تبدیل به "گوبابه(قورباغه)"کنید یک دشتشویی دو دقیقه ای نیم ساعت طول میکشه
باز هم شیرین کاری با لوازم آرایش مامان ..........
کمک برای خونه تکونی
خونه باباجون .... وسایل مادر هم از دست شما در امان نیست
تازه رسیدیم خونه ، پارسا میگه مامان گشنمه گشنمه ، من میگم صبرکن لباس هامون را عوض کنیم بیام بهت غذا بدم و میرم سریع لباسامو عوض کنم ، وقتی میام تو سالن میبینم نیستین و صداتون از پشت کاناپه میاد و بعد با این صحنه مواجه میشم . یعنی فقط در طول سه دقیقه !!!!!!تازه همه ی پرده ها و کاور مبل ها را شسته بوددددددددددددم
به آریسا گفتم تو به قولت عمل نکردی ، منم هیچ جا نمیبرمت ، مهدکودک بی مهدکودک ....گفت ماماااان بخدا عمل کردم ببین ، ببین عمل کردم
پارک که میریم پارک را قرق میکنید ، دیگه هیچ نی نی دیگه ای نباید بازی کنه اینجا آریسا مدیر سرسره شده و نمیذاره نی نی بیاد بالا و میگه نوبت پارساست
پس از پیروزی و قرق کامل سرسره با هم جشن میگیرید!!!
اینجا هم همون بساط سرسره را داریم
جشن