سه سال و یک ماهگی
سلام عسلای من
امروز سه سال و یک ماهه شدین . چقدر زود روزها داره سپری میشه و شما دارین بزرگ میشین . خداراشکر شیطنت ها و دعواهاتون خیلی کمتر شده و بیشتر اوقات باهم بازی میکنید ، هم بازی های دخترونه و هم بازی های پسرونه ، یه کم خاله بازی ، یه کم ماشین بازی . آریسا علاقه زیادی به این داره که سیندرلا بشه و پارسا هم شاهزاده باشه و کارتون سیندرلا را دقیقا اجرا کنن ، دیگه زندگی نداریم . تشک های مبل ها را میندازید وسط سالن و باهاش پله درست میکنید که سیندرلا ازش بالا پایین بره ، 24ساعته هم که پرنسس آریسا لباس عروس پوشیده و شاهزاده پارسا هم بی تفاوت داره ماشین بازیشو میکنه و پرنسس را حرص میده . خلاصه فیلمی داریم تو خونمون
شیرین زبانی ها
1 - دوستم خاله نازی براتون از مشهد دوتا بلوز شلوارک خوشگل سوغاتی آورده بود، روزی که رفته بودیم خونه ی مادرجون ، اونا را بهتون پوشوندم :
عمه جون گفتند : وااای چه لباسای خوشگلی !!!
من : آریسا به عمه جون بگو این لباسای خوشگل کجا بوده
آریسا با کمی فکر و تامل : تو یه پلاستیک
من :
2 - کارتون "زیبای خفته" سه تا فرشته داره ، یه جادوگر اما انگار جادوگره برای شما جذاب تر از فرشته ها بوده !!!!! من توی اتاق مشغول کارهام بودم که شنیدم پارسا رفته توی آشپزخونه و به آریسا میگه : آریسا آریسا بیا مثل جادوگره خودمونو آتیش بزنیم ........ خاک عالم
3 - من : تا وقتی که اسباب بازی هاتونو جمع نکنید ، پارک بی پارک ، وقتی جمع شد از خونه میریم بیرون
آریسا : وای پارسا بدو اسباب بازی هایی را که پخش و پخش کردیم جمعشون کن ، من چقدر حرص بخورم؟؟
من : چرا فقط پارسا ؟؟؟ با هردوتون بودم ، شما هم بدو کمک کنید با هم جمع کنید
آریسا : آخه من که ممیتونم ( نمیتونم)
من : چرا نمیتونی؟
آریسا : آخه میدونی ؟؟ من خیلی زانوم درد میکنه
من : زاااااااااانو درد ؟؟؟؟؟؟!!!!!!
پارسا بچم همه اسباب بازی ها را جمع کرد
لغت نامه پارسا و آریسا :
به زولبیا میگین ماکارونی زیبای خفته = زیبای کفته باریکلا = باری کله
قرمه سبزی = گوجه سبزی پیتزا = چیپسا
سیندرلا کفش بلوری
صحنه ای که کفش را به پای سیندرلا امتحان میکنند
اینجا خرم سلطان شدن و تاج روی سرشون گذاشتن
خواب معصومانه و عشقولانه دوقلویی در سه سالگی
پارک آبی و آب بازی
امان از دست لوازم آرایش