روزهای پایانی نوزده ماهگی
سلام عسلای مامان
دارین روزهای پایانی نوزده ماهگی را پشت سر میذارین ، هر روز دامنه ی لغاتتون بیشتر میشه و کلمات جدیدتری یاد میگیرین ، توی این ماه دعواهاتون خییییییلی بیشتر از قبل بود . بعضی وقتا دلم میخواست برم تو کوه و بیابون یه دل سییر فریاد بزنم . ازبس حرص خوردم قلب درد گرفتم فقط از خدا میخوام کمکم کنه و تا وقتی شماها به من نیاز دارین بهم سلامتی بده تا بتونم نیازهاتون را برآورده کنم .
اگه یه لحظه بخوام برم تو آشپزخونه یا پای کامپیوتر هردوتون برای جلب توجه من موهای همدیگه را میکشین یا پارسا آریسا را هل میده و اونم از این گریه وحشتناکا میکنه . ظهرها هم بد میخوابین ، غذا هم نمیخورین ، آریسا شب تا صبح ده دوازده باااااار بیدار میشه شیر میخوره و من حتی شبها هم آسایش ندارم . چند وقته که خیلی عصبی شدم , قضیه پریا کوچولو را نمیتونم باورکنم و همش تو فکر دوستم خاله فریده هستم . دررررررررست تو همین روزها که من حال و اعصاب خوبی ندارم شماها دارین اذیت میکنید . خیلی شیرین شدین خیییییلی اما اینقدر مادر باید حواسش باشه که شماها آسیبی به هم نزنید که کمتر متوجه شیرینی هاتون میشه . امیدوارم این روزهای سخت زودتر بگذره و شما بزرگتر و عاقل تر بشین .
دوستان عزیزی که تجربه دارن ممنون میشم برای از شیر گرفتن بچه ها راهنماییم کنن . آریسا شبها سیر سیر هم که باشه عادت کرده چندین بااار درطول شب بیدار میشه و شیر میخواد اگر هم آب بهش بدم متوجه میشه و شیشه را پرت میکنه .....من چطور شیر شب را قطع کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اینجا آریسا داشت گریه میکرد و وقتی دوربین را دید لبخند زد و بعد که عکس گرفتم دوباره به گریش ادامه داد خیییلی کارش جالب و بامزه بود
کتاب خوندن فسقلیا
آریسا بیشتر علاقه داره ولی پارسا بازیگوش تره
این تصویر آموزشی مربوط به وسایل نقلیه هستش . شما تو این تصویر چی میبینین ؟؟ بله جواب ماشینه اما آریسا میگه پیشی و پارسا به تابلوی پارک ممنوع اشاره میکنه میگه توپ !!!!!!!
این هم لباس عروس آریسا .... عکس ها تکراری نیست هرکدومشون یه قشنگی خاصی داشت به همین دلیل همشو گذاشتم
اگر میذاشت این پوستیژ را بذاریم روی سرش خییییلی قشنگ تر میشد اما از این موها بدش میومد