من و خاله نوشین و مامان نازی
دیروز ظهر که خاله نوشین اومد خونه ، من راجع به یک موضوعی باهاش صحبت کردم تا با مامان نازی صحبت کنه . وقتی مامان نازی از سرکار اومد و صحبت های نوشین را شنید،سریع متوجه شد که من با هاش حرف زدم و بهش گفت ندا تو را شستشوی مغزی داده و من را راگا صدا می کرد بعد اسم شما دوتا را هم تاژ و بوژنه گذاشت ، کلی خندیدیم. روز خیلی خوبی بود . بعدازظهر رفتیم خونه خودمان تا اتاق شما را اندازه بگیریم و برنامه ریزی کنیم برای جا دادن وسایلتون . قرارشد بابا پیمان یک رنگ یاسی خوشگل به اتاقتون بزنه . فردا وارد آخرین هفته از ۶ماهگی جنینیتون میشین و هرچه به روز تولدتون نزدیک تر میشه من بیشتر حول می کنم و یک خوشحالی همراه با ترس دارم . آخه ممکنه زودتر از موعد به دنیا بیاین . فعلا که خیلی دارین تو دل مامانتون شیطونی می کنید ، بخصوص وقتی شیر عسل می خورم . مراقب همدیگه باشید و به موقع به دنیا بیاین . شب عیدی ، ۷ماهه غافلگیرمون نکنیییییییید . جیگر هر دوتاتون را بخورم کوچولوهای شیطون من ، قربونتون برم . دوتا بوس قورت میدم برسه بهتون