2 سال و دو ماهگی (26 ماهگی)
سلام عشقای کوچولوی من
26 ماهگیتون مبارررررررررک خیلی دارم از خاطراتتون جا میمونم اما چه کنم وقتی برام نمیذارین که بیام با آرامش بشینم فکر کنم و تک تک شیرین کاری هاتون را ثبت کنم .
جونم براتون بگه که تعطیلات عید فطر همگی با هم به باغ بهادران رفتیم . خیلی باصفا بود و هوا هم عالی بود .خواهرشوهر خالم هم با دوقلوهاش "علی و عرفان" که 9 ماه از شما بزرگتر بودن اومده بود ولی با هم اصلاااااا مهربون نبودین بخصوص علی و آریسا همش داشتن دعوا میکردن . دوتا تاب هم توی حیاط ویلا بود که همش شما میخواستین اونجا بازی کنید ،من هم همش کنارتون بودم و از جمع دور بودم
آریسا خیلی خوشش میاد سر به سر هیوا بذاره . خواب هم که نداشتین ، نصف شبی ایستاده بود رو بار آشپزخونه و بدون اینکه کوکویی وجود داشته باشه شروع کرد به اذیت کردن هیوا و میگفت:
"هیواااااا کوکو میخوای ؟؟؟
هیوا : نه
"هیواااااا کوکو میخوای ؟؟؟
نههههه
"هیواااااا کوکو میخوای ؟؟؟
نهههههههه
"هیواااااا کوکو میخوای ؟؟؟
این بار هیوا با جیغ جواب داد نههههههههههههههههههههههههههههه
دوباره : "هیواااااا کوکو میخوای ؟؟؟
مامان هیوا گفت ؛ بهش بگو بله تا دیگه ازت نپرسه !
"هیواااااا کوکو میخوای ؟؟؟
هیوا : بله ، بله
آریسا : کوکو نداریم که ...........من ، مامان هیوا ........هیوا
خلاصه اینکه هیوا هم اومد تو آشپزخونه و گریههههههه که " من کوکو میخوام" ، این دوتا فسقل همه را بیدار کردن ، بعد هم خودشون خوابیدن .
پارسا هم حسابی شیرین شده و حرف زدنش واضح تر . پسرم فوق العاده آروم و مهربووووووونه
چند تا از قلمبه زبونی های آریسا خانمی :
- مامان کولر را روشن کن گرممه ........من یعنی تو نیم وجبی میدونی موقع گرما باید کولر روشن بشه ؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!
- براتون توی لپ تاپ کارتون گذاشته بودم داشتید تماشا میکردین ، یه دفعه لپ تاپ خاموش شد ، گفتم آریسا چرا خاموشش کردی ؟!.......گفت : من خاموش نکردم ، شارژ نداره .... و واقعا هم برقش قطع شده بود و شارژ نداشت ، آخه تو از کجا این چیزارو میدونی وروجک
پارساجون هم خیلی تمیز و مرتبه ، بدون چنگال غذا نمیخوره وقتی هم غذاش تموم میشه خودش ظرفاشو جمع میکنه و میذاره توی سینک بعد هم روی میز را تمیز میکنه ، الهی قربونش برم عاشق جارو برقی هم هست . عاشق هردوتونم ، عااااااااااشق
عکس ها در ادامه مطلب................
آریسا ، عشق روسری
یک روز خوب ؛ خونه خاله جونم همراه با هیوااااااا
پسرم یه دونه عروسک را قبول نداره ، نه که از اول همش من را با دوتا بچه دیده فکر کرده باید دوتا نی نی داشته باشه
خمیازه از نوع دوقلویی
آریسا و علی ......دور نرو دل ندارم ، نزدیک نیا چشم ندارم
دو جفت دوقلو.....عکس گرفتن از یه جفتش هم سخته دیگه چه برسه به دو جفت تو هرعکسی یکیشون صورتش پیدا نبود ، از 40 تا عکس که گرفتیم این یکی بد نبود دیگه
نخودچی ، چرا پاتو تو کفش من میکنی ؟؟؟؟؟
اذیت کردن هیوا توسط آریسا به روایت تصوییییییر........(میخواد دمپایی هیوا را از پاش دربیاره)
عصبانی شدن هیوا و جیغ بنفش
این بار خانم خانما پا تو کفش مامان هیوا کردن
این هم گوشه ای از باز ی پدر و پسری