پارسا جان و آريساپارسا جان و آريسا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 27 روز سن داره

دوقلوهاي مهربون

شیطونک ها ی دوسال و دوماهه

1392/6/18 3:50
نویسنده : مامان ندا
2,698 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشقای شیطون و شیرینم ماچماچ

اعصاب مصاب برام نذاشتین دیگه ، به همه چیز و همه جا کار دارین جز اسباب بازی هاتون . تو آشپزخونه چه خبره که دست از سرش برنمیدارین ؟؟؟؟؟؟؟؟کلافه

ظرف می شورم ، صندلی میذارین کنار م جلوی سینک ،میرین روش می ایستید و کمک که نهههه کار منو زیاد میکنید با کارهاتون گریه.

میخوام لباس پهن کنم ، درست مثل دوتا جوجه دنبال من راه میفتین توی تراس و نمیذارین بفهمم چیکار دارم میکنم . گیره ها را درمیارین ، لباسها را از تو سبد میندازین بیرون و .....ناراحت

میشینم با لپ تاپ کارکنم میخواین عکس و فیلم ببینید و از سرو کول من بالا میرید اصلا یادم میره واسه چی لپ تاپ را روشن کردم سوالچشم

میرم سراغ موبایلم ، میخواین با برنامه "پیشی" حرف بزنید و" انگری بردز "ببینید و عکس بگیریداز خود راضی .

میخوام تلویزیون ببینم یا یادتون میفته که "بانی نی " و "حسنی " میخواین ببینید ، یا اینکه از فرصت استفاده میکنید و میرید دنبال کارای خطرناک مثل زدن دوشاخ برق توی پریز و یا رفتن توی تراس و آویزون شدن از نرده هااسترس

میخوام غذا بخورم ، با اینکه اول به شما غذا میدم و سیر میشید تا اولین قاشق را میذارم تو دهنم میگین ما هم میخوایم ، اما سیرین نمیخورید که ، دنبال بهونه میگردین ، " آب میخوام" ، "جیش دارم" و دوساعت میخواین تو دستشویی بازی کنید و هییییچ کاری که مربوط به دستشویی باشه انجام نمیدینمتفکر

میرم دوش بگیرم ، گریه میکنید و میخواین بیاین تو حمام ، توی حمام هم دست از شیطنت برنمیدارین و مرتب باید نکن نکن بگم و آخر هم نمیفهمم چطور حموم کردم و میایم بیرونناراحت

معذرت میخوام اما..........تو دستشویی هم نمیذارین آرامش داشته باشم ، میاین تو حمام ، شامپو میزنید به موهاتون ، مسواک خمیردندونو برمیدارین ، شیرآب را باز میکنید و ...............

میام بخوابم ، میاین دور و برم و روسر و کله من ورجه وورجه میکنید ، یکی موهامو میکشه ، یکی شارق و شورق تو صورتم میزنه  ، رو دل و کمرم میپرید بالا پایین و ......منصرف میشم از خوابیدن . وقتی هم که باهم میخوایم بخوابیم هنوز سرتونو رو بالش نذاشتین ، پارسا میگه "حبه انگول" آریسا میگه"پیرقله زن " یعنی داستان های "شنگول و منگول" و" کدو قل قله زن" ....اول که دعواست سراینکه کدومو اول بگم بعد هم وقتی هردوتا رو تعریف میکنم ، شروع میشه "جیش دارم" " آب میخوام"  "بالا بخوابم " "پایین بخوابم""گرمه پتو ننداز""سرده پتو بنداز""میخوام پیش بابا بخوابم ""میخوام دل مامان بخوابم"و ..................دو ساعتی طول میکشه تا آخر از ترس نمکی ساکت میشین و میخوابیناوه.

من نمیدونم این روانشناسا چی میگن که نباید بچه را از چیزی ترسوند ، خب نمیشه ماشاالله بچه های حالا خیلی پرانرژی هستند باید از یه چیزی بترسن ، این نمکی بیچاره نمیدونید چقدر به من کمک میکنه و خودش خبرنداره نیشخند

 خلاصه این زندگی منه ، نه خواب دارم نه خوراک نه تفریح و نه هیچ چیزدیگه ، خدا به خانوادم و خاله هام سلامتی بده که بعضی روزها منو دعوت میکنن خونه هاشون و نمیذارن من بچه داری کنم حتی دستشویی بردن بچه ها را هم نمیذارن من انجام بدم میگن تو امروز استراحت کن . مامان نازی هم که هرروز بعدازظهر میان اینجا و دوساعتی با شماها بازی میکنن یا میبردتون پارک تا من به کارهام برسم . خدا واقعا خیرشون بدهبغلقلبقلب

دیروز برده بودمتون حمام و همین طور که داشتم  لیفتون میزدم و جیغ و گریه و نق و نوق میشنیدم به این فکر فرو رفتم که آیا روزی هم خواهد رسید که من پیر بشم این بچه ها بخوان بیارنم حمام و منو بشورن ؟؟؟؟ همینطور لگنشون را که میشورم میگم آیا روزی خواهد رسید که بچه ها لگن زیرپای من را بشورن ؟؟؟؟ خدانکنه ، امیدوارم هیچ وقت اون روزها را نبینم ، خدا عاقبت به خیرمون کنه . اما اگر چنین شد آیا پارسا و آریسا به یاد خواهند آورد که من هم روزی برای اونها همین کارها را کردم و در راه بزرگ شدن اونها جوانی و سلامتیم را از دست دادم ؟؟؟؟؟ آیا به یاد خواهند آورد ؟؟؟؟؟؟؟خیال باطلخیال باطلمتفکر

بریم سراغ عکس ها .........

وقتی حوله باباپیمان هم میشه اسباب بازی

شیرین کاری ها

پسر تمیز و زحمت کشم

یک عدد پارسای گرسنه که عاشق جوجه کبابه

شهربازی ارگ جهان نما

موتور دونفره و روسری خانم خانمااااااااا

آریسا بالشت به دست : ماماااااان کمرم دردمیکنه یه کم تو آفتاب دراز بکشم خنثی

2 ثانیه بعد

پارسا : ماماااان کمرم کمرم ......وبغل

ای خدااااااااااااااااااااااا دیگه یه جا واسه خواب هم ندارم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (29)

آلاء
17 شهریور 92 20:54
سلام گلمممممممممممم میشه رمز داشته باشم میلمو میفرستم
نازی
17 شهریور 92 21:02
برای من رمز نزاشتید کهمن خیلی منتظر شما بودم
مامان کیان
18 شهریور 92 0:30
ببخشینداااااااا رمز لدفا
مامان زینب
18 شهریور 92 1:27
یعنی واقعا نمی خوای به من رمز بدی



رمزدار نشد عزیزم
منیژه مامان آویسا
18 شهریور 92 9:03
سلام نداجان
به نظرم زمانی که این دو تا فسقلی خوابن یکسری از کارهایی که زیاد دخالت میکنند را انجام بده
من بایک بچه ماشااله شیطون زمانی که خوابه کارهامو میکنم چه به برسه به این دوتا شیطون ناز

به هر حال این روزهای قشنگ هم میگذرد


سلام منیژه جان
اینقدر اذیتم میکنند که قبل از اینکه خوابشون ببره خودم از خستگی غش میکنم ، خواب هم که ندارن ظهرها یک ساعت بیشتر نمیخوابن ، شب ها هم تا 12 و 1 بیدارن
پریگل
18 شهریور 92 9:27
مامان ندا عاشقتم.فدای 2قلوهای نازت. مامان ندا واقعآ خدا قوت


مرسی از لطفت عزیزم
نازی
18 شهریور 92 9:47
سلام ندا جون خدا به دادت برسهیعنی راستش خدا بهت صبر بده چقدر شیطون شدن این دوتا وروجک هر کسی به جای شما باشه اعصاب براش نمیمونه
وای عکسا خیلی باحال بودن کرم مالیده به صورتش آریسا؟نگاه رژ رو چجور زده الهی بگردم تخت خوابت هم که محاصره شده قشنگ اطراق کردن اتاقتون روایشالله همه چیز درست میشه


سلام نازی جان ، مرسی عزیزم ، از همه چیز ممنونم
مامان صدرا
18 شهریور 92 10:45
خدا نگهدار شیطونک هات باشه و انشاالله وقتی پیر شدی سالم و سرحال باشی و مامان بزرگ پر انرژی برای بچه های پارسا جان و آریسا جان.
از ته دلم برات بهترین ها رو آرزو می کنم . من که با خوندن شیطنت های نازگلا ته دلم قنج میره . از طرف من حسابی بچلونشون.


مرسی عزیزم ، وااااااااای یعنی من تا اون موقع زنده ام ؟؟؟؟؟؟ باید اعتراف کنم الان که جوونم سالم نیستم چه برسه به پیری
من هم برای شما بهترینها را آرزو دارم . از لطفتون ممنون
مامان تارا و باربد
18 شهریور 92 11:15
الهی ندا جون خدا قوت خسته نباشی گلم تمام خط به خط پستتو حس می کنم ولی مطمئنم با وجود خستگی بسیار لذت بخشه خدا حفظتون کنه در کنار هم
اون مشکل غذا خوردن مامان عین همه انگار ؟؟؟منم وقت غذا باید ببرمشون دستشویی از شانس هر دو شماره 2 اونم با هم
مادری مبارکت باشه ایشالا سرو صدای شیطونکات همیشه زیر سقف خونه گرمتون طنین انداز باشه
برات آرزوی سلامتی دارم اون بند آخر پستت تکونم داد ........پیری و درماندگی و نیاز......
خدایا هیچ کسو محتاج نکن
می بوسمتون بابت محبت و اعتمادت هم بسیار ممنونم


مرسی که درکم میکنی انیسه جونم . از دعاهای خوبت هم تشکر میکنم و برای شما هم همشون را آرزومندم
مامان نازی
18 شهریور 92 11:56
وای عزیزم هر چه اینها را می بینم مثل ادم تشنه ای که نمک بهش بدن تشنه تر می شه ندا جون به خدا این کثیف کاریهاشونم یه روزی برات خاطره میشه خدا به ما ببخشه این دوتا فرشته کوچولورا به تو هم صبروتحمل زیاد بده انشااله


مرسی مامان جونم ، قربونتون برم ، زیرسایه شما و باباجون انشاالله .
عزیزدلم مرسی که مادرانه برام دعا میکنید عاشقتوننننننننننننننم
مامان نازی
18 شهریور 92 11:58
وای عزیزای من الهی من فربون دوتاتون برم که اینقدر کارای قشنگ می کنید


خدانکنه ، زنده باشین مامان گلم ، شما عشق و نفسمین
مامان سونیا
18 شهریور 92 16:56
خدا قوت خانمی وای چقدر سخته واقعااین پست رو خوندم فهمیدم ما که یک قلو دارم و اینهمه غر میزنیم پیش شما هیچیم انشالله که خدا کمکتون کنه تا بتونید به بهنرین نحو ممکن این جوجه های خوشگل رو بزرگ کنید و به سرانجام برسونید
و اما پراگراف اخرتون منم با شما موافقم انشالله که خدا عاقبت خیر و تن ساز بهمون بده و محتاج هیچ کس مخصوصا اولادمون نکنه انشالله که سالم و شاداب و سرحال باشید و هیچوقت به اولاد محتاج نشید
اینا واسه گلهای خوشگلت


سلام عزیزم ، ممنون از دعاهای خوبت ، همچنین برای شما ، امیدوارم ،آمین .
زهرا
18 شهریور 92 20:08
قلبون دوتاجيگربرم عاشق شيطونياشونم الهي بگردم برات نداجونم مگه قرارنبودرمزي بشه گلم


زنده باشی زهراجان ، ممنونم . نه منصرف شدم
آلاء
18 شهریور 92 23:00
سلام
ندا جونمممممممممممممپارگراف آخر رو که خوندم دلم گرفتتتتتتتتت

امیدوارم 120 سال سالم و سلامت زندگی کنی و سایت بالای سر بچه ها باشه
من مطمئنم عشق های خاله با این همه محبتی که دارن حتما حتما قدر مادر مهربونشونو میدونن


ندا جون چشام خیس بود رو ادامه مطلب کلیک کردم یهو عکس آریسا جونمو با اون حوله دیدم روده بر شدم از خندهقربون اون چشای شیطونش بشم که یه دنیا انرژیه برامممممممم

لاحول ولا قوه الا بالله العلی العظیم


مرسی عزیزم ، همچنین شما ، ببخشید که باعث ناراحتیت شدم
امیدوارم درآینده همین طور که میگی باشه
انشاالله همیشه شاد و خندان باشی ، از لطفت سپاسگزارم
مامان پری
19 شهریور 92 1:37
عالی بود هم نوشته ها هم عکسهای پست. بچه های شیطون و نازی دارید خدا حفظشون کنه


مرسی عزیزم لطف دار ی ، آمین
نسیم-مامان آرتین
19 شهریور 92 9:49
ای جون دلم وروجکهای خوشمزه اون عکس آریسا با حوله بابا معرکهومحشر بود کلی خندیدم
وای ندا جون ما دست یکیشون موندیم شما با دوتا چی کار میکنی اما خدایش من عاشق این شیطنت هاشونم بچه هر چی شیطونت با نمکتر وخورنی تر



نسیم جون انشاالله همیشه بخندی عزیزم
دیگه هرجوری هست داره میگذره دیگه ، خدا کمک میکنه
درمورد آخری کاملا باهات موافقم
آلاء
19 شهریور 92 13:20
روده بر دم=روده بر شدم

ش جا افتاد


صبا
19 شهریور 92 14:46
سلام و خداقوت مامان نداجووووون
وای خدا خیلی اتفاقی وبتو دیدم ولی اینقذه خوشم اومد که همه آرشیوشو خوندم. خدا حفظشون کنه برات اون دوتاوروجکو
دعا کن خدا یه نگاهم به ما بکنه یه نینی سالم بهمون بده. دوقلو و سه قلو و شیطونش مهم نیست فقط سلامت باشه


سلام و ممنون صباجان
مرسی از لطف و دعای خوبت عزیزم .
امیدوارم خدا هرخواسته ای دارید هرموقع خودش صلاح بدونه برآورده کنه ، آمین
مامان مایا
19 شهریور 92 18:35
ماشا ا...
خدا نگهشون داره و به شما انرژی مضاعف بده. آمین


خیلی ممنونم
زهرا
20 شهریور 92 0:47
سلام مامانی مهربون الهیییییییییی کلی همدردی کردم ایشالله که خدا بهت توان مضاعف بده با این دو تا وروجک شیرین زبون من خودم نی نی ندارم ولی کلی درکت میکنم ولی با همه این احوالات و این خستگی ها سعی کن از این لحظه ها استفاده کنی و لذتش رو ببری چون بچه ها خیلی زود بزرگ میشن و دلت واسه این روزا تنگ میشه
این پیام رو هم به دو تا وروجک فسقلی میدم تا وقتی بزرگ شدن بخونن
خیلی مراقب مادرتون باشین وخیلی خیلی قدرش رو بدونید
بوسسسسسسسسسسس محکم برای فسقلی ها
و خسسسسسسسسسسته نباشید محکم به مامانی مهربون


سلام زهراجان ، از همدردیت و دعای خوبت سپاسگزارم . سعی میکنم لذت ببرم ، اونا گناهی ندارن من دیگه کم آوردم و بی حوصله شدم
مرسی از پیامی که برای بچه ها گذاشتی
و سلامت باشی دوست عزیز
پرگل
20 شهریور 92 13:05
ای دوووووووون
چقده من این دوتا رو دوست دالم خدا میدونه
الهی زنده باشن ببوسشون ندا


مرسی پرگلم ، تو هم ساینا جیگری را ببوس
مامان کیان
20 شهریور 92 23:58
ایشالا خدا حفظشون کنه و از خداوند منان برای شما اعصاب فولادی مسئلت مینمایم من که یه موقع هایی دلم میخواد انقدرررررر خودمو بزنم که بیهوش بشم
zahra
21 شهریور 92 1:25
واییییی بازم من اومدم اینجارو خوندم کلی انرژی گرفتم.باورم نمیشه اینهمه شیطونی میکنن و با صبر وعشق به کاراشون میرسی خدا قوت واقعا خیلی نی نی های نازی داری مخصوصا این که چهره هاشون کاملا دخترونه و پسرونه است ایشالا همیشه سالم وشاد باشید
مامان نازی
21 شهریور 92 7:12
ندا جون شیرینی زندگی به همین چیزاست خدا نگهدارشون باشه وخدا به تو هم سلامتی وقوت وقدرت بده تا بتونی به خوبی این دو فرشته کوچولو را به ثمر برسونی انشااله فداشون بشم که تحولی بزرگی هم برای زندگی ما بودند [ماچ


مرسی عزیزدلم ، خدا شما را هم برای ما حفظ کنه و سلامت باشید
شقایق مامی پانی پویان
25 شهریور 92 17:57
ای جانم چه بزرگ شدن ماشاله

جای خوابو خوب اومدی


شما هم ؟؟؟
مامان حنا و دینا
26 شهریور 92 16:58
نمکیه ما اسمش خورزو خانه!! میشه من بجای پست این ماه مال تو رو بزارم آخه عینه خونه مائه !! خداییش از دست رفتیم ندا جون


خورزو خان ، زندگی ما مادرای دوقلودار copy ، paste شده ، واقعا از دست رفتیم ررررررررفت
مامان سروش و سروین
28 شهریور 92 1:12
وای ندا جون خدا بهت توان مضاعف بده . دقیقا می دونم چی می گی . عزیزم به فکر خودتم باش و انرژی واسه بعد ها هم بذار. حالا حالاها کار داری با این شیطونکا. یه قل دو قلِ خوش مزه ت رو هم از طرف من ببوس.


مرسی از این دعای خوبت عزیزم . سعی میکنم به فکر خودم باشم اما نمیشه . برام دعا کن
مامی کیارش و کیانا
30 شهریور 92 15:12
ماشاله چقدر بامزه و شیرینکار شدن
الهی بمیرم واسه ندا جون که صحنه ریختن ماکارونیها رو دیده وووی خیلی سخته و اینا هم اینقدر خرابکاری کردن و می کنن که کاملا درکت می کنم از طرف من ببوسشون و به خودت هم خدا قوت می گم دوستم


مرسی الهام جون ، خدانکنه عزیزم ، زنده باشی .مرسی که درکم میکنی ، خوشحالم . من هم به شما خدا قوت میگم . فسقلی ها رو ببوس
pari
7 مهر 92 23:07
سلام مامانی . زندگی این روزهاتون دقیقا مثل زندگی منه میدونم چی می گید. خدا شیطونکهاتونو از بلاها حفظ کنه. میتونم لینکتون کنم؟


مرسی از اینکه درکم میکنی پری جان و ممنون از دعای خوبت . بله خواهش میکنم فقط من خیلی گرفتارم ممکنه دیر به دیر بتونم به وبلاگتون بیام از همین الان عذرخواهی میکنم