سیزده به در1391
فرشته های عزیزم سلام
عاشقتونم ، با تمام وجود میپرستمتون ، هرروز شیرین کاری هاتون بامزه تر میشه و خوردنی تر میشین . امسال عید نمیتونستم مثل هرسال به دید و بازدید برم چون شما دوتا خیلی شیطون شدین ، حسابی خسته شده بودم و روحیه ام را از دست داده بودم از طرفی دوستای خوبمون می خواستن برن کیش و به ما هم اصرار کردن که بریم اما من میدونستم با شما دوتا فعلا نمیتونم جایی برم به همین دلیل مامان نازی و پدر جون و خاله نوشین و خاله های مهربونم همه و همه به من قول دادن که بهتر از خودم از شما نگهداری کنند و من برم مسافرت چون الان که شما بهونه ی مامانتونو نمیگیرید میتونم برم وقتی که دیگه "مامانمو میخوام" را یاد گرفتین دیگه امکان نداره بتونم تنهاتون بذارم ، اولش دلم راضی نمیشد شماها را بذارم و برم اما اطرافیان متقاعدم کردند و مامان نازی مرخصی گرفتند و ما بلیط تهیه کردیم و راهی شدیم . خیلی خوش گذشت اما من دلم همش پیش شما دوتا بود ، انشاالله مسافرت بعدی همگی با هم میریم .
دوازدهم فروردین برگشتیم اما شما دوتا به اتفاق مامان نازی و پدرجون رفته بودین ویلای سدزاینده رود . من و بابا پیمان هم سریع لباس عوض کردیم و راه افتادیم که به شما ملحق بشیم، دیگه دل تو دلم نبود که ببینمتون اما وقتی منو دیدین اصلااااااااااا تحویلم نگرفتین و عکس العملی نشون ندادین اما من وقتی شما را بغل کردم یک دنیا انرژی گرفتم . قربونتون برم که همه زندگی من شدین البته یه چیزی را بگم........ اووووول بابا پیمان . سیزده بدر را هم در کنار رودخانه ی همیشه زنده ی زاینده رود گذروندیم اما من اینقدر به شما دوتا لباس گرم پوشونده بودم که به محض اینکه نشستیم کنار روخونه شما دوتا خوابتون برد حتی بیدار نشدین عکس بگیریم فقط همون موقع که رسیدیم چندتا عکس گرفتم که همونا را میذارم ......
وووووو سوپراییییز سوغاتی آریسا گلم از کیش :