بازیگوشی
سلام عسلای مامان
از وقتی راه افتادین نیاز به ٩تا مادر که هیچی هرکدوم نیاز به ٢٠تا مادر دارین . یاد گرفتین به همدیگه در خرابکاری ها کمک کنید مثلا با هم مبل ها را هل میدید کنار و میرین سراغ وسایلی که من از دست شمادوتا پشت مبلا قایم کردم یا میرین زیر میزناهارخوری که ما میزتلویزیون و بساطش را اون زیر مخفی کرده بودیم و خود تلویزیون هم اومده روی میزناهارخوری که شما نچسبین به صفحش یا نرید سمت برقش، حالا دیگه نمیدونم این وسیله ها را کجا بذارم که در امان باشه . بگذریم ...... و اما از شیرین کاری های جدیدتون بگم :
آریسای گلم همه ی اعضای صورتش و دست و پا را به فارسی و انگلیسی میشناسه و وقتی ازش به هردو زبان سوال میکنی مثلا گوشِت کو؟ به گوشش اشاره میکنه ؛ پارسای عزیزم هم همه را بلد شده و بعضی مواقع میبینم اشاره به بینی یا موهاش میکنه و با خودش یه چیزایی میگه اما وقتی ازش میپرسیم فقط میخنده . خدارا شکر به شدت سی دی های بیبی انیشتین را دوست دارین و با علاقه میشینید تماشا میکنید و من همیشه به سازنده این مجموعه دعا میکنم چون کمک بزرگی به من کرده . صندلی های توی آشپزخونه را میگرین و قییییژ قییییژ هل میدین از این طرف به اون طرف بیچاره طبقه پایینی دیگه اعصابش از دست شما قوی شده و چیزی نمیگه اما من خودم خیلی حرص میخورم .
آریسا عاشق تاب بازی توی پارک هست و پارسا فقط دوست داره توی چمن راه بره و هیچکس دستشو نگیره فقط هم توی چمن
در حال حاضر چند روزی هست که پارسا از این ویروسای لعنتی گرفته و خیلی حالش بد بوده و ما مجبور شدیم آریسا گلی را ازش دور کنیم و ببریم خونه مامان نازی و خاله جون پری الهی بمیرم دلم براش خیلی تنگ شده و پارسا جونم هم لاغر شد، هممون خیلی اذیت شدیم . من و بابا پیمان دقیقا 48 ساعت پلک روی هم نذاشتیم چون پارسا تبش بالا بود و مرتب داشتیم پاشویش میکردیم تا اینکه خداراشکر امروز حالش بهتر شده البته فقط تبش قطع شد که از همه مهمتره ولی هنوز وضعیت گوارشش وخیمه . یک عروسی خیلی خوب را هم به دلیل مریض شدن پارسا از دست دادیم اما آریسای شیطون بلا با مامان نازی و پدرجون رفته بود و کلی هم بهش خوش گذشته بود خداراشکر . عاشقتونم دردتون به جونم وقتی دستتونو میندازین گردن مامان و با آرامش میخوابین خیلی حس قشنگیه و من این حس را با هیچ چیز عوض نمیکنم
و اما بریم سراغ عکسها خیلی موضوعاتش پراکندس اما چه کنم وقت نداشتم زودتر بیام و بنویسم .
عاشق این خونتون هستید که خاله جون زهرا برای تولدتون خریدن
بابا پیمان هم با شما توی این خونه کلی بازی میکنه و من از صدای خنده هاتون کلی انرژی میگیرم
اینجا دارین تشریف میبرین مهمونی
اینجا شاینا کوچولو اومده خونمون و سه تایی دارین شیر میخورین
و اینجا هم پارک و پیاده روی در چمن پارسا خان
و عاشق بازی کردن توی تختتون هستید البته دلیل داره که تو عکس بعدی متوجه میشین
بله باز هم کلید روشن و خاموش کردن چراغ که بعضی مواقع سرش دعواست.........
و دلیل دیگه فاصله تخت با دیوار هست که خوشتون میاد همه چیز را بریزید اونجا و نگاهش کنید
در این عکس ها هم آریسا گوشها و موهاش را نشون میده
و اینم پارسای بازیگوش
اینجا هم خونه ی خاله جون پریه رفته بودیم مهمونی و آریسا عاشق پشت این در بود
من مرررررررررررررررررررده ی این نشستنتم
اینجا هم خونه ی خاله جون شهناز که پارسا خیلی تب داشت و براش نعنی بستن که آروم بشه ، آریسا خانم هم کلی خوشحال شدن و به پارسا اجازه ی خوابیدن ندادن حتی با زبون بی زبونی به پارسا میگفت تو هم سر و صدا کن و با من بازی کن الهییییی بمییییییرم چشمای پارسا داد میزنه مریضه
اینجا هم زیرمیزناهارخوری و سیم برق و ......
ممنون که وقت گذاشتین