پارسا جان و آريساپارسا جان و آريسا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 24 روز سن داره

دوقلوهاي مهربون

عکاسی در آتلیه

1391/5/8 13:07
نویسنده : مامان ندا
3,493 بازدید
اشتراک گذاری

امروز میخوام از کارای جدیدتون بنویسم :

چندروز پیش بردیمتون آتلیه و پدرجون و مامان نازی را هم همراه خودمون بردیم که هم با شما عکس بگیرن و هم کمکمون باشن . ساعت ٦ ترگل ورگل کرده رسیدیم آتلیه و ساعت ٩ مثل کتک خورده ها اومدیم بیرون چرا ؟؟؟؟ چون شما دوتا به نوبت بداخلاقی میکردین و اصلا همکاری نمیکردین . نخندیدنتون که هیییییییچ کاش مینشستید یا حداقل می ایستادید تا آقای عکاس بتونن چندتا عکس ازتون بگیرن . هردوتون میخواستید راه برین؛ محیط براتون جالب بود و میخواستید همه چیز را لمس کنید . خنده دارترین قسمت ماجرا این بود که آقای عکاس صندلی گذاشتن که یکیتون بشینه و یکی وایسته کنارش اما به محض اینکه صندلی را گذاشتن جلوی بک گراند شما دوتا با هم طبق عادت شروع کردین به هل دادن صندلینیشخند . و اون آقای محترم هر پانزده دقیقه این جمله را تکرار میکرد "وااای خییییییلی سخته شما با این وروجکا چیکار میکنید ؟؟؟!!!" من و بابا پیمان به این نتیجه رسیدیم که فایده نداره ، بهتره از خودمون دوتا چندتا عکس دونفره ی شیک بگیریم و آقای عکاس که همه ی موهاش سیخ شده بود با خوشحالی پیشنهاد ما را قبول کرد و در این فاصله مامان نازی و پدرجون شما را بردن بیرون تا محیطتون عوض بشه شاااااااااید اخلاقه خوب شد که خدارا شکر همین طور هم بود و تونستیم یه تعداد عکس نسبتا خوب بگیریم . خلاصه حسابی زدین تو ذوقم چون یک هفته بود داشتم تدارک میدیدم و نقشه و طرح تو سرم بود برای کلی عکس قشنگ و اون روز از صبح همش حواسم به این بود که شماها به موقع غذا بخورید و به موقع بخوابید تا خوش اخلاق باشین اما ......ناراحت خودتون اینقدرخسته شدین که از وقتی اومدین توی ماشین خوابیدین تا ساعت ١١:٣٠ روز بعدش

جدیدا یاد گرفتین همدیگه را بوس میکنید ؛ بخصوص آریسا وقتی چیزی را از پارسا میخواد میره میبوستش و پارسا هم با مهربونی اون اسباب بازی را میده به خواهرش .

وقتی میگم ببعی چی میگه دوتاتون با هم میگین بعععع بعععع و میدوید عروسک ببعیتونو میارین نشون من میدین . همه ی اطرافیانتون را به خوبی شناختید و وقتی میگم مثلا خاله کو عمه کو دقیقا به اون شخص نگاه میکنید . بای بای کردن و نا نای کردنتونم که خیلی مشهور شده .

عاشق رفتن زیر مبل و صندلی ها هستید و این کارتون منو عاجز کرده .

وقتی شیرتون را میخورین و سیر میشین شیشه شیر را وارونه میکنید و بقیه ی شیرها را چک چک چک میریزید روی فرش و سرامیک و زندگی و من همش دستمال به دست دارم سرامیک میسابم 

الان هم هر دو رفتین پشت پرده ها و دارین میزنید به شیشه و غش غش میخندید قربون دستای کوچولوتون برم که جاشون رو همه شیشه های خونه هست . خدا حفظتون کنه گلای قشنگمماچماچ

عکس های آتلیه را بزودی خواهم گذاشت.......

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

مادر سپهر خان
8 مرداد 91 18:34
سلام واقعا خسته نباشيد يايد به شما گفت و باريكلا كه با وجود اين دو فرشته بازم پيوسته خاطراتشونو ثبت ميكني واقعا باريكلا داره فرشته هاي عزيزتو ببوس
زهرا
8 مرداد 91 18:36
قربون جيگرام برم كه بازيگوشن فداشون بشم الهي نداجون اينقدذوقيدم فك كردم عكس گذاشتي ضايع شدم توروخدازودترعكساشونوبزار
نسيم-مامان آرتين
9 مرداد 91 10:10
اي جونم خدا حفظشون كنه من كه 2بارآرتين وبردم آتليه حسابي كفريم كرده خنده كه دركارنيست يا درحال تعجبه يا گريه براي شماها
آلاء
10 مرداد 91 1:57
قربون هرسه تاتون قربون دل مهربون پارسای گلم کاش اصفهان بودم و هر روز میومدم بی منت به مامان ندای گل کمک میکردم تا خسته نشه هم خودم کلی کیف میکردم
خاله مصی
11 مرداد 91 16:41
سلام .من تازه باوبلاگ شماآشناشدم. ماشالله چه نی نی های ناز وشیطونی دارید. از طرف من هردوشونو ببوسید
زهرا
12 مرداد 91 18:12
عكس اتليييييييييه ميخوااااااااييم
شاهده
17 مرداد 91 12:49
قال النبى (صلى الله علیه و آله): ان انا ادرکت لیلة القدر فما اسال ربى؟ قال (ص): «العافیة‏». به پیامبر(ص) گفته شد: اگر شب قدر را دریابم از خدا چه چیزى را مسئلت کنم؟ فرمود: «عافیت را». خیلی التماس دعا...دعا کنید این 3 تا جوجو توو دلم مونده باشن وسالم بدنیا بیان ممنونم
جوجوهای مامان و بابا
17 مرداد 91 22:44
به ستاره ها خواهم گفت تا آن زمان که سحر می دمد بر جاده های شبت بتابند تا مسیر آرزوهایت پر نور باشد.
مامان آریا
19 مرداد 91 0:22
سلام اخییییییی واقعا خسته نباشید بزرگ کردن دو تا بچه خیلی کار سخت و پر مسولیتیه نههههه ولی باز شیرینیهای خاص خودش و داره دیگه تازه با یه کم زحمت بیشتر دیگه دو تا نی نی ناز و خوردنی داری بیصبرانه منتظر عکسای خوشکلشون هستم
مامان امیرعلی
19 مرداد 91 15:07
سلام عزیزم.ماشالله دوقلوهای نازی داریدخدابهتون ببخشه خوشحال میشم به منم سربزنید
نرگس مامان طاهاو تارا
19 مرداد 91 16:04
عزيزم،چه وروجكاي بامزه اي.چقدر بزرگ شدن.خيلي سخته مگه نه؟من كه از همين الان خيلي كم آوردم.برام خيلي دعا كنيد.خوشحال ميشم باهاتون در ارتباط باشم