عکاسی در آتلیه
امروز میخوام از کارای جدیدتون بنویسم :
چندروز پیش بردیمتون آتلیه و پدرجون و مامان نازی را هم همراه خودمون بردیم که هم با شما عکس بگیرن و هم کمکمون باشن . ساعت ٦ ترگل ورگل کرده رسیدیم آتلیه و ساعت ٩ مثل کتک خورده ها اومدیم بیرون چرا ؟؟؟؟ چون شما دوتا به نوبت بداخلاقی میکردین و اصلا همکاری نمیکردین . نخندیدنتون که هیییییییچ کاش مینشستید یا حداقل می ایستادید تا آقای عکاس بتونن چندتا عکس ازتون بگیرن . هردوتون میخواستید راه برین؛ محیط براتون جالب بود و میخواستید همه چیز را لمس کنید . خنده دارترین قسمت ماجرا این بود که آقای عکاس صندلی گذاشتن که یکیتون بشینه و یکی وایسته کنارش اما به محض اینکه صندلی را گذاشتن جلوی بک گراند شما دوتا با هم طبق عادت شروع کردین به هل دادن صندلی . و اون آقای محترم هر پانزده دقیقه این جمله را تکرار میکرد "وااای خییییییلی سخته شما با این وروجکا چیکار میکنید ؟؟؟!!!" من و بابا پیمان به این نتیجه رسیدیم که فایده نداره ، بهتره از خودمون دوتا چندتا عکس دونفره ی شیک بگیریم و آقای عکاس که همه ی موهاش سیخ شده بود با خوشحالی پیشنهاد ما را قبول کرد و در این فاصله مامان نازی و پدرجون شما را بردن بیرون تا محیطتون عوض بشه شاااااااااید اخلاقه خوب شد که خدارا شکر همین طور هم بود و تونستیم یه تعداد عکس نسبتا خوب بگیریم . خلاصه حسابی زدین تو ذوقم چون یک هفته بود داشتم تدارک میدیدم و نقشه و طرح تو سرم بود برای کلی عکس قشنگ و اون روز از صبح همش حواسم به این بود که شماها به موقع غذا بخورید و به موقع بخوابید تا خوش اخلاق باشین اما ...... خودتون اینقدرخسته شدین که از وقتی اومدین توی ماشین خوابیدین تا ساعت ١١:٣٠ روز بعدش
جدیدا یاد گرفتین همدیگه را بوس میکنید ؛ بخصوص آریسا وقتی چیزی را از پارسا میخواد میره میبوستش و پارسا هم با مهربونی اون اسباب بازی را میده به خواهرش .
وقتی میگم ببعی چی میگه دوتاتون با هم میگین بعععع بعععع و میدوید عروسک ببعیتونو میارین نشون من میدین . همه ی اطرافیانتون را به خوبی شناختید و وقتی میگم مثلا خاله کو عمه کو دقیقا به اون شخص نگاه میکنید . بای بای کردن و نا نای کردنتونم که خیلی مشهور شده .
عاشق رفتن زیر مبل و صندلی ها هستید و این کارتون منو عاجز کرده .
وقتی شیرتون را میخورین و سیر میشین شیشه شیر را وارونه میکنید و بقیه ی شیرها را چک چک چک میریزید روی فرش و سرامیک و زندگی و من همش دستمال به دست دارم سرامیک میسابم
الان هم هر دو رفتین پشت پرده ها و دارین میزنید به شیشه و غش غش میخندید قربون دستای کوچولوتون برم که جاشون رو همه شیشه های خونه هست . خدا حفظتون کنه گلای قشنگم
عکس های آتلیه را بزودی خواهم گذاشت.......