پارسا جان و آريساپارسا جان و آريسا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 24 روز سن داره

دوقلوهاي مهربون

شیطنت و شیرینی

1391/5/22 15:34
نویسنده : مامان ندا
3,228 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزای دلم نمیدونییییید چقدر شیرین و خوردنی شدین . علاقه و وابستگیتون به همدیگه روز به روز بیشتر میشه ، یاد گرفتین همدیگه را میبوسین و خیلی قشنگ با هم بازی میکنید . تازگی عشق آب شدین و همش دوست دارین آب بازی کنید البته پارسا آب را دوست داره اما وقتی میبینه  بازیش تبدیل به حمام شد و پای شامپو و صابون به میون اومد ابزار قوی گریه را به کار میبره و از آب بازی انصراف میده و درنهایت با زحمت فراوان شسته میشه و میاد بیرون .

بدترین کاری که خیلی منو اذیت میکنه هل دادن صندلی ها  روی زمینه و باید واقعا از خانواده محترمی که در طبقه پایین ما زندگی میکنند عذرخواهی و تشکر کنم که این صداهای ناهنجار را تحمل میکنند چون کنترلتون خیلی سخته . امروز اومدم صندلی را از دست پارسا بگیرم که آریسا خانم از فرصت استفاده کردن و شکرپاش بیچاره را از روی میز کشید و پرت کرد وسط آشپزخونه و پاشو گذاشت توی شکرها، پارسا خان هم رفت کمکش و من همین طور صندلی به دست قیافم  اینجوری شد, شکرپاش فدای سرتون جیگرای مامان اما اگه خدای ناکرده دست و پای کوچولوتون  زخمی بشه من چیکار کنم ؟؟؟؟ هردوتون هم که مثل فنر میمونید یکیتونو میذارم بیرون آشپزخونه تا میرم اون یکی را بیارم دوباره اولی اومده تو ..... با این وضعیت من تونستم به سختی تمام خرده شیشه ها را جمع کنم و جاروبرقی بکشم که شما هم همراه جارو دنبال من میومدین و بعد مجبور شدم کل خونه را که با پاهای چسبناکتون توش راه رفته بودین تی بکشم و الان خییییلی خسته با اعصاب دربه داغون نشستم اینجا و وبلاگتونو آپ میکنم و شما شیشه های آبتون را وارونه کردین روی پاهاتون و دارین خودتونو خیس میکنید و من هییییییچ راهی جز نشستن و تماشا کردن شما ندارم چون دارم از خستگی روحی و جسمی تلف میشم .

پارسا نمیدونم از کجا یادگرفته سیلی میزنه و مو میکشه ، موهای آریسا را گرفت کشید و توی مشتش پر از موهای کوچولو بود و وقتی آریسا جیغ کشید و گریه کرد و من هم دعواش کردم محکم میزد تو سر آریسا و میخواست موها را بچسبونه سرجاش و بعد آریسا را بوس کرد . آخه قربونت برم تو که اینقدر مهربونی چرا این کار را میکنی ؟؟؟

دیشب داشتم باهاتون بازی میکردم که پارسا از شدت ذوق و هیجان یک سیلی جانانه به مادر تقدیم کرد و من برای اینکه بفهمه کارش ناراحتم کرده دستمو گذاشتم روی چشمام و الکی گریه کردم و منتظر بودم که پارسا بیاد منو نازی کنه و ببوسه و از کارش پشیمون بشه اماااا درکمال ناباوری شما دوتا چند لحظه به من نگاه کردین و بعد دستاتونو گذاشتین روی چشماتون و مثل من الکی صدای گریه کردن را درآوردین در اون لحظه من مرده بودم از خنده که شما دوتا از کجا فهمیدین گریه ی من الکیه ؟؟؟؟

بوس فرستادن و بوسیدن را یاد گرفتین . وقتی میگم برید لالا کنید تا براتون شیر بیارم میدوید روی بالشتای خودتون لالا میکنید و منتظر میشین و وقتی میگم بشینید تا بهتون به به بدم خیلی قشنگ میرین سرجای خودتون میشینید . دیگه تقریبا همه ی حرف ها م را متوجه میشین چون درمقابلش عکس العمل نشون میدین .

حرف های نامفهومتون داره تبدیل به کلمه میشه ،فعلا این کلمات را میگین : بیا ، مامان ، بابا ، چشم ،  دست ، ندا ، علو ، رفت ، نیست ، بله ، نه . و وقتی میگم ببعی میگه میگین بع بع . گنجشکه میگه میگین جیک جیک و پیشی که از همه جالب تره صداتونو نازک میکنید و میگین میو میو

پارسا عاشق ژله و آریسا عاشق بستنیه و از میوه ها هندونه و سیب و شلیل و موز را دوست دارین .

قبل از دیدن عکس ها از خاله های مهربونی که به وبلاگ ما سر میزنن و زحمت میکشن کامنت میزارن بینهایت تشکر میکنم و عذرخواهی میکنم که نمیرسم جواب مهربونیاتونو بدم اگر یکی را جواب بدم بقیه ناراحت میشن و واقعا فرصت نمیکنم اما با خوندن نظرات پرازلطفتون کلی خوشحال میشم قلب

عاشق زیر میز هستید....

وصندلی کشیدن وسط آشپزخونه ........از این طرف

به اون طرف

این هم یک کار امنیتی

یاد گرفتین از زیر رومبلی ها رد بشین و به اهداف خرابکارانتون برسید

عشق آب آریسا جون

اینجا آریسا تلاش میکنه آب را بگیره

ولی پارسا ازبس گریه کرد نشد ازش عکس بگیرم . این بعد از حمامه

وقتی داریم میریم دد

خونه ی مادرجون و بازی با اسباب بازی های امیررضا

بازی در اتاق خودتون

زبون آریسا موقع بازی کردن

یک خواب بعدازظهرگرم تابستون

آب بازی درحمام

 لحظاتی قبل از بوسیدن همدیگه

بوس فرستادن برای مامان

دلیل نخوابوندن بچه ها توی تختشون

دالی موشه بازی کردن آریسا

بازی با توپ در گوشه ی اتاق

آریسا خانم گیتاریست

پارسا که شیطنت از چشماش میباره

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

khale nunu
22 مرداد 91 16:36
azizam kheili axe nanazaye khale khoshgelo ba salighe bud.vaghean omidvaram khoda behet enerjhi bede ghorbunet beram eshghe khahar.boooooooooos
زهرا
22 مرداد 91 17:12
الهي من قربونتون برم كه هرروزنازترميشيدوباحالترخاله زهراعاشقتونه خداروشكراون اتفاق بخيرگذشته عزيز
خاله نسيم
23 مرداد 91 9:42
اي جونم خداحفظشون كنه همه جوره نازو خوردنين من كه واقعا موندم دست شيطنت هاي آرتين نميدونم شما چطور دارين كنارمياييد
آلاء
23 مرداد 91 11:07
قربون اون دمر خوابیدنتون برم من خدا به مامان ندا صبر و انرژی بده که ما بتونیم تند و تند عکسای جدید ببینیم
زهرا
23 مرداد 91 17:06
راستي عزيزم عكسهاي اتليه كوپس ماازاون عكس قرتيادوش داريم
خاله مصی
26 مرداد 91 2:39
ماشالله به این دوفرشته ناز ودوست داشتنی دوست عزیز ازطرف من هردوکوچولوروببوس
مامان پارسا
26 مرداد 91 2:51
سلام ما فقط يه پارسا داريم انقدر شيطونه شما با دو تا چكار مي كنيد!!!! ولي با همه مشكلات خيلي شيرين و دوست داشتنيه. پارساي ما تو مسابقه كودك خواب الو تو وبلاگ كودك من شركت كرده از شنبه راي گيري شروع ميشه با يه راي به برنده شدن پارسا كمك كنيد. ممنون
محيا كوچولو
2 شهریور 91 11:11
سلام خاله.بچه هاي نازي دارين.خدا حفظشون كنه. ميتونيد زير پايه هاي صندلي ها موكت بچسبونيد كه جلوي سر و صدا گرفته بشه تا همسايه تون زياد اذيت نشه
مامان آریا
3 شهریور 91 0:26
الهی قربونشون اون ماجرای مو کشیدن خیلی بامزه بود که پارسا میکشه
مامان باران و بارین
4 شهریور 91 22:05
قربون این شیطونای شیرین...عزیزم ما آدرس وبلاگمون تغییر کرده...خیلی ممنون میشم اگه توو لینکات تغییر بدی...به منم توو وبلاگ جدید اطلاع بده...لطف میکنی...عسلی‌ها رو ببوس... http://baranbarin.persianblog.ir/