پارسا جان و آريساپارسا جان و آريسا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 25 روز سن داره

دوقلوهاي مهربون

باغ بهادران در آبان ماه 91

1391/8/16 15:12
نویسنده : مامان ندا
3,105 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گل باقالی های منماچماچ

میخوام سریع  و بدون مقدمه برم سر اصل مطالب : 

تازگی ها بیشتراز قبل با هم دعوا میکنید و حسابی مامان را خسته و درمونده کردینافسوس ، منو ببخشید که بعضی وقتا نمیتونم خودمو کنترل کنم و داد و هوار میکنم ، اون موقع شما با چشمای گرد و وحشت زده به من خیره میشین و دو دقیقه بعد دوباره به کارتون ادامه میدیننگران ....اصلا انگاااااااار نه انگاااااااار که الان صدای جیغ مامان ساختمونو لرزونداسترس . آخه دعواهاتون  خطرناکه مثلا پارسا ، آریسا را چنان هل میده که با صورت میاد روی زمین و آریسا هرچیزی توی دستش باشه محکم میکوبه تو سر پارسا ، مو کشیدن هم که دیگه رفته جزء کار خوباتون . مواقعی که یکیتون خوابین و یکی بیدار خیلی سخته چون اون که بیداره همش دور و بر اون یکی میچرخه و بوسش میکنه تا بیدار بشه و من ......کلافهعصبانی

ماه تو آسمون را یاد گرفتین ، آریسا از موقعی که توی ماشین میشینیم تا مقصد پششششت سر هم میگه مااااه ماااااااه ماااااااه  و از این طرف به اون طرف توی ماشین ورجه وورجه  میکنه اما پارسا ساکت و آروم میشینه بیرونو تماشا میکنه  و از همونجایی که نشسته موقع پیاده شدن پیاده میشه قربون جفتتون برررررررررم بغلماچماچ

چشم را هم یاد گرفتین البته فقط یاد گرفتین تلفظش کنید وگرنه هیچ تاثیری در کارهاتون نداره ، میگم شیطونی نکنیدااااا .....میگین "تش" و به شیطنت هاتون ادامه میدیننیشخند

پارسا هر اتفاقی براش بیفته میاد به من میگه اووووووه اووووووه و با انگشت کوچولوش جایی که آسیب دیده یا ضربه خورده را نشون میده  . قربونتون برم که هرروز شیرین تر میشین عشقک های منننننماچماچماچماچماچماچماچماچماچماچماچماچ

عید غدیر خم (١٣ آبان٩١) جمیعا 30 ، 40 نفری با خانواده مامان نازی رفتیم ویلای باغ بهادران و خیییییلی خوش گذشت . بقیه در ادامه مطلب .....

 

مناظر زیبای پاییزی روبروی ویلا که فوق العاده بود :

شما و رودخانه زاینده رود در باغ بهادران

شما و بابا پیمان و زاینده رود

شما و مامان ندا با زاینده رود

یادتون باشه ، افتخار کنید که در هفده ماهگی تنهایی رفتین تو استخر اونم قسمت عمیقشنیشخند

برگ بازی

ر

حتی با پدرجون هم تو استخر بازی کردین

زا

شما و پدرجون

به به چه ناهاری.....

آریسا قرتی

و بعدازظهر زیبااااااااااا

ممنون از همراهیتون لبخند

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

آلاء
16 آبان 91 22:26
الهی قربون جفتتون برممممممم من
ای ندا جون ببخشید تو حرص میخوری ولی وقتی چیزایی که نوشتی رو تصور میکنم از خنده روده بر میشم
الهی خاله فدای شیطنتتون بشه پشمکای خوشمزه


مرسی آلا جون دوست عزیززززم
آلاء
16 آبان 91 22:28
یادم رفت بگم
عیدتووووووووووووون مبارک


مرسی عزیزم عید شما هم مباررررررررک
مامان گلی
16 آبان 91 23:44
الهی فداشون بشم.عجب عشقی داری مادربودن دوتا فندق کوچولو.
برایمن هم دعا کن.بهم سر بزن


زنده باشی عزیزم
نرگس مامان طاها و تارا
17 آبان 91 9:43
واي ندا خيلي قشنگ بود.دلم خواست...
چقدر اين آريسا جوني شيطون نه؟از نگاهش مي باره بلا خانم


جاتون خالی بود نرگس جون ، بله آریسا خیلی بلاست
خاله نونوش
17 آبان 91 9:50
عزیییییییییییییییییزم خیلی عکس ها و مطلبت جالب بود.فقط من می دونم تو چی می کشی تا این عکسا رو بگیری خواهر نصف شه برااااااااااااااات


مرسی خواهر عزیزم ، مهربونم میدونم درکم میکنی
نسیم-مامان آرتین
17 آبان 91 10:45
وای خوش به حالتون چه جای باصفایی رفتین
الهی من قربون اون آریسای جیگر طلا بشم که زمان برگ بازی داره غش غش میخنده
اینم برای هر 3نفرتون




مرسی نسیم جون ، زنده باشی . جای شما خالی بود*
زهرا
17 آبان 91 13:07
واي واي چه عكسهاي خشملي جيگرهردوتونوتحورم


ممنون زهرا جون ، چشمات خوشگل میبینه
ایلیا الشن
17 آبان 91 19:12
ای دونم ای دونم به این عسلای خوشمزه

فقط زیر گلوی آریسا رو ازطرف من محکم ببوس باشههههه


چشم ، ولی یه شرط داره !!! لپتو بده ...
حنا
17 آبان 91 20:24
وای خدای من فوق العاده ستتتتتتتتتتتت

چه تصاویر خوشگلییییییییییییییییییییی

جیگر اون وروجکا رو برم من رفتن تو استخر اونم قسمت عمیقششششششششششش
ایشالله همیشه دور همی بهتون خوش بگذره و لبتون خندون و دلتون شاد باشه


مرسی حنا جون ، جای شما هم خالی بود . همچنین برای شما و خانواده ی عزیزت
مامان پریا و هلیا
17 آبان 91 20:40
جیگر این صورتی آبی های 17 ماهه رو برممممممم من


قربونت برم خاله فریده
مامان گلی
17 آبان 91 23:26
سلام گلم.مرسی بهم سر زدی.
ممنون بابت اسمها.
من طاها طهورا رو میپسندم ولی همسری بد سخت پسنده میگه طهورا خوب نیس،سخته صداکردنش.
آرشام آرشین دوست داره ولی من خوشم نمیاد.
موندیم



نگران نباش درنهایت یکی راضی میشه یا شما یا همسرت
مامان تارا و باربد
21 آبان 91 7:54
سلم به به خوش بگذره همیشه به تفریح عکسا عالیه ماشالا به جونشون و البته مامن و بابای مهربونشون
بند اول خاطرات دقیقا حکایت این روزهای ماست بخصوص صدای داد و فریاد که یواش یواش همسایه هامون دارن اعتراض می کنن ببوس جوجه های خوشگل خاله رو


مرسی عزیزم ما که دیگه کم کم از این ساختمون میندازنمون بیرون D:
نازی
22 آبان 91 12:02
سلام ندا جون من اولین باره که میام وبلاگت ومطلبای این چند سالتو خوندم خیلی قشنگ بودن وعکسا خداییش پسر ودختر قشنگی داری خدا برای تو وپدرشون حفظشون کنه من خیلی دوس دارم یه بار که بیام اصفهان بچه های نازتو ببینم مخصوصا با اون خنده های شیرینشون من 17 سالمه ولی هعاشق بچه های دوقلو ام خداییش بچه هات نازن مخصوصا پارسا با اون خنده هاش که دندونای بانمکش معلومه وشیطونیای آریسا که اذیت پارسا میکنه دوست دارم باهات آشنا شم اگه دوست داشتی باهم دوست شیم بهم ایمیل بده قربون بچه های نازت وخودت فعلا بای


عزیز دلم خیلی خیلی از لطفت تشکر میکنم
پرگل
28 آبان 91 14:42
باغ بهادرانو عشقه

خیلی جای خوشگلیه

ایشالا همیشه به خوشی و تفریح باشی ندا جونم


مرسی پرگلم همچنین تو با فرشته ی نازنینت و همسرت