پارسا جان و آريساپارسا جان و آريسا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 18 روز سن داره

دوقلوهاي مهربون

از دست دادن فرصت شغلی

1391/11/17 17:05
نویسنده : مامان ندا
1,136 بازدید
اشتراک گذاری

نفس های مامان ، امروز یک موقعیت شغلی خیلی عالی بهم پیشنهاد شد ، اما هرکاری کردم نتونستم با  خودم کنار بیام که شما را بذارم مهدکودک و یا پرستار بگیرم ، آخه هنوز خیلی کوچولو هستید و دلم نمیاد . به همین دلیل تصمیم دارم پیشنهادشون را قبول نکنم . امیدوارم خدا که همیشه همراهم بوده بعد از سه سالگیتون به من کمک کنه تا باز هم از این موقعیت های خوب پیدا کنم . اگه هم نشد مهم نیست چون شما برام خیلی مهمتر هستید بخصوص که همه جا خوندم و شنیدم دوسال اول زندگی مهمترین سالهای عمرتون هست برای شکل گیری شخصیت ها تون . خدایا همراهم باش ............افسوس

خیلی اتفاقی امروز این عکس را دیدم ، حس میکنم کار خدا بود که من در تصمیمم شک نکنم ، خدایا شکرتماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

نازی
17 بهمن 91 19:54
ندا جون عیب نداره ایشالله چند سال دیگه فرصت های بهتر.درسته بچه ها تو محیطی مثل مهدکودک دوست پیدا میکنن یا سرگرمن اما هیچی مثله خونه ومامان نمیشه منم تو سه سالگی گذاشتنم مهد کودک الان یه خورده عقده شده برام چرا مامانم تنهام گذاشت ورفت سر کار الان میدونم چرا ولی خب سخته وشما تاجایی که میتونید ودستتون میرسه بچه های گلتون رو تا قبل آمادگی مهد کودک نفرستید من تجربه اش کردم لحظه های قشنگیه مهدکودک اما هیچی مامان نمیشه ببخشید زیاد حرف زدم

میدونم چی میگی نازی جون . منم مامانم شاغل بود و هیچ وقت دلم نمیخواست وقتی بچه دار شدم شاغل باشم

azar
17 بهمن 91 21:10
دوست خوبم, آفرین به تو و این همه توکلت به خدا
قبلا هم گفتم من 5 ماهه هستم و دوتا نی نی پسر تو دلم دارم
شغل خوبی دارم
ولی الان حال خوبی ندارم
خیلی خستم و خیلی بی حال
نمیدونم چیکار کنم
برم سر کار یا نرم
واقعا مستاصلم
برام خیلی دعا کن
بچه های خوشگلت و می بوسم


عزیزم انشاالله که بهترین راه را انتخاب میکنی ، کار برای کسانی که سابقه دارن و به کارشون وارد هستند هست . من کارم را بخاطر بچه ها کنار گذاشتم و کسی که جای من اومده مدیرمالی شرکت شده اما ناراحت نیستم چون خداراشکر بچه هام سالمن و الان از بودن در کنارشون خیلی خوشحالم . امیدوارم هرچی صلاحته پیش بیاد . مراقب خودت و کنجدای تودلیت باش

آلاء
17 بهمن 91 21:13

به این میگن مادر نمونه
واقعا میگم عزیزم این یعنی از خود گذشتگی و عشق واقعی همینه


یعنی کار درستی کردم ؟ مرسی از دلداریت دوست جونم
نسیم-مامان آرتین
18 بهمن 91 8:46
ندا جونم حس مادری یه چیز دیگه است هر چی دلت میگه اونو بکن
ولی یکی از دوستای منم همین مشکل رو داشت ورفت پیش مشاور واون گفت کارتو از دست نده چون بعدها بچه ها میگن میرفتی
خوب اون موقع چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اما این کوچولوها چه ما باشیم چه ما نباشیم بزرگ میشن


نسیم جون حرفت کاملا درسته ، اتفاقا به این موضوع هم فکر کردم اما قصد ندارم برای همیشه تو خونه بشینم انشالا یه کم بزرگتر بشن بتونن از پس کارهای خودشون بربیان ، حرف بزنن بگن گرسنمه، تشنمه ،دستشویی دارم، کجام درد میکنه .... اینجوری خیالم راحت تره و حتما خودم را مشغول میکنم
مریم مامان محمد مانی
21 بهمن 91 0:02
کاملا درکت میکنم منم چند تا موقعیت خوب را سر همین مسئله از دست دادم.


خوشحالم که درکم میکنی
شقایق مامی پانی پویان
21 بهمن 91 13:59
سلام ندا جون تولدت با تاخیر مبارککککک

موفق باشیییییییی

آپیمممممممم


مرسی عزیزم تولد گلدونه های شما هم مبارک
زهرا (مامان علی و امید)
22 بهمن 91 17:54
سلاااااااااااااام ندا جونم ... خوبی عسیسممممم... دلم برات یه ذره شده به خدا ... حق داری دیگه حالی از ما نپرسی من خیلی بی معرفتی کردم دیر اومدم بهت سر زدم ...
به خدا خیلیی دوست دارم ... هم تو رو هم اون دوتا وروجکاتو ...

راستی تولدت مباااااااااااارک عزیزم
اون فسقلیا رو ببوس


این حرف ها را نزن زهرا جون من همیشه به یادت هستم و اصلا هم از این اخلاق ها ندارم که اگه اومدی منم بیام و اگه نیومدی نیام چون من هرموقع فرصت داشته باشم با عشق خودم میام به دوستام سرمیزنم بدون درنظرگرفتن چیزی . قربونت برم تو هم کم لطفی من را ببخش بووووووس
پرگل
23 بهمن 91 18:48
از نظر من صد در صد کار درستی رو انجام دادی چون الان بچه ها توی سنی هستن که به مادر بیشتر از هر چیز دیگه ای احتیاج دارن من هم نمیرم سر کار فقط به خاطر ساینا چون نمیخوام این لحظات رو از دست بدم اما حتما میرم به وقتش، امیدوارم به وقتش بهترین موقعیت شغلی واست جور بشه ندا جونم غصه هیچی رو نخور بهشت زیر پاته بیخیال دنیا


مرسی از دلداریت پرگل جونم ، منم به همین خاطر نرفتم ، با این بهشت آی ما را گول زدن آآآآی این بهشت زیرپامون را تو سرمون زدن .....امیدوارم بهشتی باشیم اینقدر منتش زا به سرمون گذاشتن
انسیه
27 بهمن 91 16:29
واقعا میگم عزیزم این یعنی از خود گذشتگی و عشق واقعی همینهمن اصلادوست ندارم تواین سن بچه روبزارن مهدمن لینکت کردم شمانهبهم سربزن منتظرم


مرسی دوست عزیزم ، ببخشید،چشم منم لینکتون میکنم