پارسا جان و آريساپارسا جان و آريسا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره

دوقلوهاي مهربون

بیست و یک ماهگی

1391/12/28 17:46
نویسنده : مامان ندا
1,684 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نفس های من

روزها و ماه ها پشت سر هم تند و تند دارن میگذرن و ما اینقدر مشغول کارهای روزمره و تکراری هستیم که متوجه سرعت گذر زمان نمیشیم . امروز وقتی پارسا را بغل کرده بودم و باهاش بازی میکردم ، یه لحظه یادم افتاد به روزهایی که خیلی کوچولو بودین و به راحتی هردوتون را با هم بغل میکردم و به هردوتون شیر میدادم ، حالا ماشالا بزرگ شدین و یکیتون تو بغلم جا میشه ......یادمه اینقدر کوچیک بودین که حتی هر دوتون را روی پاهام میذاشتم و تکون میدادم ....قربونتون برم که واسه خودتون خانم و آقایی شدین :*  :* 

در این ماه آریسا اشکال هندسی ، میوه ها ، حیوانات اهلی و وحشی،اعضای بدن،بیشتر اشیاء  را کاملا میشناسه ،نام میبره و در پازل ها سرجای خودشون قرار میده ...... تمام کلماتی که بهش میگم بگو را تکرار میکنه و تقریبا کلمه گفتن ها تبدیل به جمله شده البته جمله های کوتاه مثل " مامان بشین اینجا"  باید بگم که همه ی فعل هاش یک صرف بیشتر نداره مثلا  : "بشینم " "بشین " " بشیند" همه با "بشین" گفته میشه و این فقط مامانه که میتونه زبان جدیدالاختراع آریسا خانم را ترجمه کنه

پارسای عزیزم در این ماه تازه شروع به حرف زدن کرده که طبیعیه پسرها دیرتر از دخترها به حرف میفتن . با این حال همه چیز را میشناسه فقط نمیتونه اسماشون را بگه ، تمام اشکال هندسی ، میوه ها و حیوانات، اعضای بدن و بعضی از اشیاء  را میشناسه مثلا وقتی عکس گوسفند را نشون میدم و میگم این چیه میگه ببببببع ببببببع و برای عکس سگ میگه هاپ هاپ اما هنوز نمیتونه اسم ها را تلفظ کنه

علاقه هاتون به اسباب بازی ها دخترونه و پسرونه شده ، آریسا کیفش را میندازه روی شونش و یه روسری یا پارچه یا هرچیزی که بشه روی سرش بنداره را پیدا میکنه و راه میره و حرف میزنه ، بعد هم عروسکش را میخوابونه روی پاهاش و میگه شششششش شششش .....پارسا هم ماشینش را برمیداره و هی هلش میده به سمت آریسا و جیغش را درمیاره ناراحت.....یا توپ هاش را از این طرف به اون طرف پرت میکنه

اسباب بازی هایی که با شوق و ذوق براتون میخرم را تحویل نمیگیرید اما تا دلتون بخواد عاشق قاشق و چنگال و کاسه بشقاب و وسایل آشپزخونه هستیدناراحت

وقتی توی چشمهاتون نگاه میکنم و میگم مامان عاشقته یک شوق و خنده زیبایی را توی صورتتون میبینم که انگار دقیقا متوجه میشین من چی دارم میگم........

از مهمترین اتفاقات این ماه این بود که دیگه کم کم غذای میکس شده را کم کردم و غذای خودمون را میخورید ، صبح ها سه تایی میشینیم سر میز و صبحانه میخوریم اما هنوز اینجوری سیر نمیشین به همین دلیل یک وعده سوپ میکس شده که کلی مواد مقوی توش میریزم بهتون میدم و یک وعده غذای خودمون ( ساعت 10 نون پنیر و گردو....ساعت 1/5 سوپ میکس شده ، عصرانه غذای خودمون و شام  هم میکس شده) . خداراشکر اذیت نکردین و خیلی راحت هردو را میخورین . بعضی وقت ها هم یه ملحفه پهن میکنم و غذا براتون میریزم توی ظرف ، خودتون میخورین اما گگگندی میزنید به آشپزخونه و لباسهاتون که تا دو ساعت بعدش مراسم بشور بشور و تمیزکاری داریم آخ .

راستی بجز مواقعی که خواب هستید شیشه هم تعطیل شده و با لیوان آب میخورین هورا

برنامه ی سال جدیدمون انشاالله ترک شیشه ، گرفتن پوشک و جدا کردن جای خوابتون هست . امیدوارم خدا کمکم کنه و همه ی پروژه ها به خوبی اجرا بشه

خیلی دوستتون دارم عسلای من ، عاشقتونم ماچماچ

دیگه از دست آریسا وروجک کفش هم نداریم ناراحت

با دیدن این صحنه خیلی تو فکر فرو رفتم ....یعنی من الان یک خانواده 4نفره دارم ؟؟دوتابچه دارم؟؟!! تا دیروز خودم هم که بچه بودم و دنبال شیطنت ....همیشه فکر میکردم مامان ها خیلی بزرگ هستن الان خودم مامان شدم !!!!!!!

آریسا عاشق آب بازی و حمام

پارسا شلوارش را درآورده و اصرار داره که بره توی حمام

اما وقتی میاد تو حمام  ترس از آب اجازه نمیده از آب بازی لذت ببره ناراحت

هفته ی بعد بخاطر پارساخان که ترسش از آب بریزه رفتیم خونه ی مادرجون که توی وان بازی کنید اما هییییچ فرقی نکرد ناراحت بیرون از وان خیلی خوشحال بود و بازی میکرد اما وقتی گذاشتیمش توی آب جیغ و شیون شروع شد......نمیدونم چیکار کنم ؟؟؟؟؟ناراحت

پارسا عاشق پدرجونه یعنی یه عاشق واقعی ، وقتی پدرجون باشه حتی بغل من هم نمیاد

از بس کشوهای تختتون را میکشیدین و وسایل توش را درمیاوردین ، کلا کشوها را از جاش درآوردم که ظاهرا برای شما خیلی بهتر شد !!!!

 

 

 وقتی آریسا تعجب میکند:

و بعد با خنده ی من میخنده ......الهی قربون خنده هات بشششششششم ماچماچ

و ......وقتی پارسا تعجب میکند :

وقتی پارسا میخندد .....قربون خنده های پسرم هم بششششششششششم ماچماچ

برای اولین باااااار بدون صندلی ماشین ،سه تایی با هم رفتیم دنبال خاله نوشین و رفتیم شهربازی ....پارسا اولش خوب بود اما وقتی بازی شروع میشد گریه میکرد و میترسید و آریسا هم که محکم گردن خاله نوشین را گرفته بود و اصلا به اسباب بازی ها نگاه نمیکردناراحت حسابی خورد تو ذوقمگریه

 

و این هم فسقلیا با خواهر عزیزم که خیلی خیلی اون شب زحمت کشید و خسته شد ماچماچ

وقتی عینک مامان را میزنیم به چشممون

وقتی پارسا با دقت داره یه کاری را انجام میده عااااااشق این حالت لبهاش هستمماچماچ

وقتی آریسا ببعیش را روی پاهاش میخوابونه .....اونم تو آشپزخونه

و مثل همیشه این هم از زحمت مامان نازی که دوباره برای شما هدیه خریدن . مامان عزیزم ، قربونتون برم ، ازتون تشکر میکنم که اینقدر به ما لطف و محبت دارینماچماچ

ممنون از همراهیتون لبخند

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

زهراص
28 اسفند 91 20:48
الهي قربونتون برم جيگرن جيگرن!خسته نباشي نداجون!مرسي عيدجلوجلومبارك
شقایق مامی گلدونه ها
28 اسفند 91 23:03
ایشاله موفق باشی در پروژه های سال جدید ناراحت کشو هم نباش اینجوری خیلی بهتره دیگه دستشون نمی مونه لای کشو
نازی
29 اسفند 91 0:44
وای ندا جون از خوندن مطلب واین همه عکس انقدر ذوق کردم که نمیدونم از کدوم بگم همش که جذابیت خاص خودشون رو داشتن مخصوصا اون عکساشون که تعجب کرده بودن آریسا خیلی باحال بود کلی ذوق کردم پارسا هم نیمرخش تو اون عکسی که عینک زد خیلی مردونست الهی همیشه شاد باشید راستی بازم خسته نباشی بهت میگم عزیزم سال نو رو هم بهت پیشاپیش تبریک میگم;
آلاء
29 اسفند 91 21:57
خصوصی داری گلمممممممممممم
آلاء
29 اسفند 91 22:03
ندا جون من که تجربه ای ندارم اما یه دکتری میگفت بچه ها وقتی بعد خرابکاری لافاصله میگن بهتون اونوقت موقع از پوشک گرفتنشونه و اینکه میگفت تا 3/5 بچه ها جا دارن واسه پوشکی بودن
پ خیلی خودتو اذیت نکن
چون دیدم یکیش سخته چه برسه به دو تا



آلاء جان الان دقیقا همین کار را میکنن ، حتی پارسا تو پوشکش دیگه کاری نمیکنه اما وقتی میبرمش دستشویی آریسا هم شلوارشو در میاره یعنی منم جیش دارم و من دست تنها واقعا نمیدونم باید چکار کنم ؟؟؟
مامان تارا و باربد
1 فروردین 92 9:14
سلام عزیزم سال نو تو مبارک امیدوارم همیشه شاد و سرخوش باشید
هزار ماشالا به این جوجه های عسلی زنده باشن
چه عکسای نازی گذاشتی من فدای اون شیطنت و خرابکاریشون
منم تو یه دوره ای کشو های کمدشون رو درآوردم می رفتن می نشستن توش
دست مامان جون و خاله جون هم درد نکنه
شاد و پیروز باشید می بوسمتون


مرسی عزیزم ، سال نو شما هم مبارک باشه شاد و سلامت باشید .
بچه ها خیلی از کاراشون شبیه همدیگست و به همین خاطر تجربه های دوستانی مثل شما خیلی به ما کمک میکنه . خودت و گلهای نازت را میبوسم

بهاره (مامی آریا و پوریا)
4 فروردین 92 14:49
وای چقدر بزرگ شدن این عسلا... عیدتون هم مبارک. قربون خنده هاتون


مرسی عزیزم زنده باشی ...عید شما هم مبارک
پرگل
11 فروردین 92 19:33
ای وااااااای چه کنم من با این دل که به باد رفت با عکسای خوشگل این دوتا وروجک؟؟؟؟؟
الهی فداشون بشم من که دیگه بدون صندلی ماشین میرن ددر و دودور، ساینا هم تعجب میکنه خنده دااااااااار، الهی قربون هر چی نینیه بشم من، هدیه مامان نازی هم که بسیور عالی بود منم خیلی دنبال یه همچین چیزی بودم واسه ساینا ندا جونم اگه زحمتی نیست از مامان بپرس از کجا خریدن آدرسشو به منم بده


زنده باشی پرگل جون ، قربونت برم ...مامان هدیه ها را از اسباب بازی فروشی خیابون عباس آباد خریدن عزیزم
نسیم-مامان آرتین
17 فروردین 92 9:07
عزیزای دلم 21 ماهگیتون مبارک
شیرینای خاله دلم خیلی خیلی براتون تنگ شده بود هر عکستونو نگاه کردم یه دل قربون صدقتون رفتم ایشالا همیشه لبتون خندون باشه
راستی با تاخیر فراوان سال نو مبارک ایشالا سال خوبی داشته باشید


مرسی نسیم جون سلامت باشی ، همچنین شما هم انشالا سال خوبی داشته و همیشه شاد و سلامت باشید
آلاء
18 فروردین 92 11:13
واااااااااااای امان از این دو قلوها که فکر میکنن هر کاری اون یکی میکنه این یکی هم باید بکنه واقعا راسته که میگن دو قلو زحمتش 4 برابره نه دو برابر
از همین الان خدا قوت واسه پروژه های امسال دوست جونممممممممممممممممم


واقعا همین طوره ، برام دعا کن آلاء جان
انسیه
20 فروردین 92 12:09
منم میخوام ازپوشک بگیرمش واتاقشوجداکنم تجربیاتتوبیاتووبم بگوبه ماهم سربزن مامان دوقلوهای شیطون


چشم ، حتما . موفق باشی