پارسا جان و آريساپارسا جان و آريسا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 25 روز سن داره

دوقلوهاي مهربون

عذاب وجدان از نوع مامانی

1392/4/16 16:41
نویسنده : مامان ندا
1,566 بازدید
اشتراک گذاری

مهربونای من سلامماچماچ

دیشب دوستم ساناز با دخترش اومده بود خونمون، شماها آب هندونه خوردین و بی اختیار شدین ، هر ده دقیقه ای یکی تون دسته گل به آب میدادین ، من یا تو دستشویی بودم یا در حال تی کشیدن و تی شستن ،بیچاره مهمونمون گفت میخوای برای اینکه راحت باشی من بیام بشینم دم در دستشویی؟؟!! خجالت اصلا نتونستم با دوستم دوکلمه حرف بزنم و ازش پذیرایی کنم ناراحت ، تا آخر شب این بازی ادامه داشت تا اینکه خداراشکر مثانه های کوچولوتون دیگه خالی شداوه . شب خوابوندمتون توی تخت هاتون و خودم روی زمین بین تختها دراز کشیدم و گفتم " آخ ، آخ ، آخ کمرم ، کمرم"، دیدم آریسا داره از تختش میاد بیرون ، خیلی خسته بودم و حوصله کلنجار رفتن و عزیزم ، قربونت برم نداشتم ، پاهاشو گرفتم و برگردوندم تو تختش و بلند و عصبانی گفتم :  "گفتم بخواب توی تخت خودت" ، وقتی خوابیدم دوباره خانم از تو تختش اومد پایین ، منم کلی جیغ جیغ کردم و گفتم به نمکی میگم بیاد ببردت و .....آریسا هم این شکلی بودخنثی و محل نمیذاشت، انگار نه انگار ابرو. منم دیگه حس نداشتم ، گفتم بذار هرکاری خواست بکنه آخرش خسته میشه و میخوابه ، تو این فکرا بودم که دیدم دوتا دست کوچولوی مهربون که  با وجود قدرت کمش یک دنیااااااااااا انرژی داشت داره کمرمو ماساژ میده و میبوسه و میگه حالا خوب میشه ، تمام خستگیم از تنم بیرون رفت ، بغلش کردم بغل  کلی بوسیدمشماچماچماچماچماچ و گفتم مرسی مامان جان ، خوب شدم عزیرم ، بعد دیدم خودش رفت توی تختش و خوابید .

علت اصرارش به پایین اومدن از تخت ماساژ دادن کمر من بود و من متوجه نشدم و اینقدر دعواش کردم گریه،دیگه از ناراحتی و عذاب وجدان خوابم نمیبردافسوسناراحت ، بغض کرده بودم و خدا را به خاطر دادن این هدیه های شیرین شکر میکردم و ازش خواستم صبر و تحمل منو بیشتر کنه ....آمین

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

آلاء
16 تیر 92 16:57


الهی قربون دل مهربونش برمممممممممممم

ندا جون بچه هات خیلی در کشون بالاستتتتتتتتتتتتتتت

عاشقشونممممممممممممممم

عزیزم خودتو ناراحت نکن بچه ها دلشون صاف تر از اونیه که چیزی به دل بگیرننننننننن


خدانکنه آلاءجان ، مرسی از لطفت عزیزم
سعی میکنم ناراحت نباشم اما خیلی سخته دلم براشون میسوزه
نازی
17 تیر 92 0:30
الهی فدای اون احساسات مادرانه ات بشم من
یه پیشنهادی چند تا صندلی بزار کنار سرویس بهداشتیتون
الهی قربون اون آریسای گل


خدانکنه نازی جون
پیشنهاد خوبیه
زنده باشی عزیزم
مامان صدرا
17 تیر 92 9:08
قربون دخملی مهربون برم. خدا به همه دخترها دل های بزرگ و مهربونی داده.
انشاالله خدا دخملی و پسملیتون رو براتون حفظ کنه


خدانکنه عزیزم ، انشاالله زنده باشی دوست گلم . واقعا دخترا از بچگی مهربونن البته پارسا هم خییییلی مهربونه کم نگران آیندشم!!!
خیلی ممنون از دعای خوبت ، خدا صدرا جون را هم برای شما حفظ کنه
مامان تارا و باربد
17 تیر 92 11:59
الهی فدای اون مهربونی و دل کوچولوشون بشم من متأسفانه گاهی اونقدر خسته و بی حوصله ایم که چیزاای شیرین کوچولو رو نمی بینیم خودتو ناراحت نکن بههر حال پیش میاد عزیزم توان مادرا فوق بشری نیست که خسته هم میشن والا به خدا
می بوسمتون


خدانکنه عزیزم ، زنده باشی انشاالله . متاسفانه همین طوره انیسه جونم خدا بهمون صبر بده .
زهرا
17 تیر 92 15:06
سلام عزيزم الهي قربون دل مهربونش برم عزيزم توام غصه نخور


سلام زهراجون ، زنده باشی عزیزدلم ، چشم سعی میکنم غصه نخورم
نسیم-مامان آرتین
19 تیر 92 12:26
ای من فدای این دختر نازم بشم که این همهمهربونه ندا جون واقعا میگم اشک از چشام سرازیز شد با خوندن این پستت هم از اینکه دخترا از همون کوچیکی مهربونن و ناراحت از اینکهچرا ما ممانا زود از کوره در میریم و سریع عصبانی میشیم اما خداییش من عاشق هر 3تاتونم


زنده باشی نسیم جونم ؛ دقیقا منم همین حس را داشتم عزیزم ما هم عاشق شما دوتا هستیم
زهرا (مامان علی و امید)
19 تیر 92 19:59
ای جااانم ... قربون اون دستهای کوچولوت برم عزیزم ..
معلومه که دختر و عاااشق مامانش ... قربون اون مهربونی هات عزیزززم ...
ولییی ندا دلم دختررر خوااااست


زنده باشی عزیزم
انشاالله دوقلو بعدیت دختر میشه زهرا جونم
هــانــی
20 تیر 92 2:15
الهی من بگردمممممم


ایلیا الشن
21 تیر 92 11:18
ای جانم خدا حفظش کن ندا جونم و حفظشون کنه ..

دخمله دیگه ندائی خیلی مواظبش باش خیلی این عذاب وجدان رو باهات هستم شدید خیلی وقتها پیش اومده برام که متوجه نبودم و یه چنین مسائلی پیش اومده از نوعهای مختلف و کلی عذاب وجدان کشیدم ولی خوب بچه ها اینقدر پاک ومعصومن خدا ضامنشون باشه ..

و صبر ما رو هم بیشتر و بیشتر کنه


مرسی سمان جان ، واقعا همین طوره ،امیدوارم انشاالله
بیتا
21 تیر 92 15:15



☻...SaHaRi...☻
25 تیر 92 15:43
سلامممم
وبتون خیلی جالب و قشنگهـ
بهـ منم سر بزنی خوشحال میشممم!


ممنون از لطفتون ، چشم حتما
متین
28 تیر 92 18:00
ماشالا به این بچه های ناز نازی
خدا حفظشن کنه
هوای ماهیهارو داشته باش.

از اون عکساشون خیلی خوشم اومد که از یک ماهگیشون تا دو سالگیشون دو به ترتیب عکس گرفتی
ببوسشون


خیلی ممنونم از لطفتون ، مرسی .
آنا
8 مرداد 92 2:31
آخی عزیزم چه نی نی مهربونی

مرسی آنا جان
زهرا
11 مرداد 92 17:08
سلام مامانی مهربون واقعا خسته نباشید با دو تا گوگولی وروجک خدا میدونه که با خوندن این پست اشکام سرازیر شد که آریسای جیگر حتما میخواسته مامانشو ماساژ بده الهی من فدای اون دستای کوچولو و اون دل مهربون فرشته ای بشم بوسسسسسسسسس محکم برای آریسا و پارسای جیگر و دوست داشتنی