2 سال و یک ماهگی (25 ماهگی)
سلام کوچولای مامان
امروز تمیزکار داشتیم و شماها ظهر رفتین خونه ی مامان نازی ، الان یک فرصت فوق العادست برای نوشتن وبلاگ با آرامش و تمرکز تمام . به بودنتون خیلی عادت کردم ولی گاهی خیلی به این فرصت ها نیاز دارم و الان دقیقا در شرایطی هستم که دلم میخواد تنهای تنها باشم ، عکس های قدیمیم و خاطراتم را مرور کنم ، یه کم به خودم برسم و بعد بیرون برم و برای خودم خرید کنم ، کلا دلم میخواد چند ساعتی ، فقط چند ساعتی بدون استرس و نگرانی ، برای خودم باشم .خدا عمر طولانی به پدر و مادر و خواهرم بده که همیییییشه من را درک کردند و این موقعیت ها را برای من به وجود آوردن ، خدا حفظشون کنه واقعا برای من دلسوزانه زحمت میکشن .
25 ماهه شدین ، آریسا خیلی عاقل تر شده و دیگه کامل حرف میزنه ، پارسا هم کلماتش تبدیل به جمله شده و با مفهوم تر حرف میزنه ، هر دوتون فوق العاده مهربون و تمیز هستید . اصلا تحمل ندارین لباس یا دست و صورتتون کثیف باشه ، پارسا که وقتی یک آشغال کوچولو روی زمین میبینه میگه ماماااااااااااااااااان مامااااااااااااااااااااااان و به اون آشغال اشاره میکنه که من برش دارم . قربونتون برم که مثل باباپیمانتون اینقدر مرتبین . بجای مامان و بابا به من "ندا" و به بابا "پیمان" میگین . چراااااااااا؟؟؟؟؟؟
پروژه ی پوشک گیرون همچنان درحال اجراست ، خیلی عالی پیش رفتین . البته دسته گلای زیادی به آب دادین اما فجیع نبودن خداراشکر . دیگه قشنگ وقتی دستشویی دارین به من اعلام میکنید جالبه که هردو با هم !!!!!!!!! توی ماشینیم یکی میگه "ج.ی.ش" ، اون یکی زودتر شلوارشو از پاش درآورده ، بعد هم مجبوریم کنار خیابون بایستیم تا شما با کلی التماس و عزیزم قربونت برم و وعده وعید جایزه لطف کنید کارتون را انجام بدین . از هر سه بار اعلام دستشویی داشتن ، دوبار سرکارمون میذارید ،کلی معطل میشیم و هیچ کاری نمیکنید ، یک بارش هم با زاجرات عنایت میفرمایید .
هر دوتون دارین دندونای آسیابتون را درمیارین و خیلی بداخلاق شدین بخصوص آریسا که داره با گریه ها و جیغ و نق و نوق های مدامش منو پیر میکنه، الهی بمیرم خودش میاد میگه " ندا دندونم درد میکنه ژل بزن " و من اون موقع با دیدن صورت معصومش جگرم تیکه تیکه میشه
دعواهاتون خیلی بیشتر شده ، آریسا روی وسایلش خیلی حساسه و اجازه نمیده پارسا بهش دست بزنه اما خودش همش وسایل پارسا را برمیداره .
درکل بگم که در این یک ماه پوشک گیرون که همزمان شد با دندون درآوردنتون و فصل گرما و مشکلات عدیده مزاجی که براتو پیش اومد ، تعداد کثیری از موهام سفید شد و قلب درد هم به درد های سابقم (پادرد و کمردرد و گردن درد) اضافه شد . خدایا به من توان بده ای خدااااااااااااااااااااااااا
آهان یه چیزمهم اینکه فوق العاده روی اینکه من بشینم با لپ تاپم کار کنم حساس هستید ، به محض اینکه میبینید من لپ تاپ را روشن کردم هر 5 دقیقه میگین "جیش" کلی هم تو دستشویی منو معطل میکنید و بازی میکنید آخر هم هیچی به هوچی فقط منو از کار و زندگی میندازین
آریسا خانم عشق چادر و روسری شده همش تو خونه یه چیزی روی سرش میندازه :
اینم چادر حاج خانم با ادا و عشوه های خاص خودشون
عکس با امیررضا : سه تا نوه ی شیطون بلا
عکس یادگاری با باراد و بارسین بچه های عمو بهفر
تولد هیوا جون در باغ و رقص دوتا کلوچه های من
گشت در پاساژ همراه مامان نازی
وقتی آریسا گلم مریض بود
وقتی حالش خوب شدو دوباره شروع کرد به پاپ کرن خوردن
اینم عکس جنتلمنم پارسا جون