پارسا جان و آريساپارسا جان و آريسا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 27 روز سن داره

دوقلوهاي مهربون

غمگینم

1392/5/10 22:06
نویسنده : مامان ندا
2,100 بازدید
اشتراک گذاری

خیلی دلم گرفته ناراحت

پارسا رفته خونه مامان نازی ، آریسا هم با بابا پیمان رفته خونه مادرجون . خودم خواستم تنها باشم اما در تنهایی هم همش دارم به شما و آیندتون فکر میکنم . هیچ وقت اینقدر غمگین نبودم ناراحتافسوس

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (21)

آنا
11 مرداد 92 2:16
چه مامان خوبی.پس آریسا به مامانش رفته انقدر مهربونه


شما لطف داری عزیزم
عاطفه
11 مرداد 92 12:16
عزیـــــــــــــــــزم ... این نیز بگذرد ...


امیدوارم
zahra
11 مرداد 92 18:17
آخیییییییی چه مامانه نازی.بنظرم که آیندشون میان اینجا رو میخونن و میبینن چقد دوسشون داری بعد میشن همونی که همیشه میخواستی .ناراحتی نداره که


مرسی عزیزم . فکر نمیکنم به این راحتی هم باشه ، بچه های این دوره زمونه از همین الان پدرمادراشونو درسته قورت میدن ، خدا ره داد آینده برسه
مامان کیان
11 مرداد 92 18:55
عجببببب!
ما مامان ها با بچه ها در عذابیم بدون اونا هم در عذابیم!!!


مامان یعنی به جون خریدن درد و رنج و غصه برای خودش به خاطر بچه ش
نگار
11 مرداد 92 22:09



آلاء
12 مرداد 92 4:46
مادررررررررررر یعنی محبت

مادر یعنی ندااااااااااااااااا


مرسی از لطفت آلاء مهربونم
نسیم-مامان آرتین
12 مرداد 92 8:35
ای جون دلم
مامان مهربون



مرسی عزیزدلم
مامان تارا و باربد
12 مرداد 92 11:05
عزیزم حالتو می فهمم مادرا بدون بچه هاشون انگار یه چیزی رو گم کردن امیدوارم سالیان سال در کنار هم خوش و خرم باشید
ولی دیدی خدائیش مامان همش از کار زیاد و شیطونی بچه ها گله دارن اگه فرصتی پیش بیاد که خودشون باشن و خودشون این دفعه از سکوت خونه دلگیرن
می بوسمتون


انیسه جونم مرسی که درکم میکنی ، دقیقا همین طوره ، چرااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟ منم میبوسمتون
زهرا
12 مرداد 92 16:22
نداجونم عزيزم اينقدغصه نخورمريض ميشي دوستم

چشم مرسی که به فکرمی عزیزم
نازی
12 مرداد 92 22:01
الهییییییییییییییییییییی چه ناراحت کننده عزیزم غمگین نباش زود برمیگردن که


مرسی نازی جون
دیانا
14 مرداد 92 2:21
سلام نداجون
نگران نباش این چرخه حیاته یه روزی یه مادر پدر مهربون هم نگران اینده ما بودن
مادر ایینه تمام نمای عشق و محبت خداست و تو هم مادری یه مادر نمونه مادری که لایق این جملست ((بهشت حلالت باد)).


دیاناجون چقدر جمله هات زیبا بود اما من این همه نیستم
اذر
14 مرداد 92 19:38
ندای مهربونم
قربونت برم
چرا غمگینی
تو همیشه به ما امید و شادی میدی نبینم ندای ما غمگین باشه
به قول خودت این روزا میگذره و فقط خاطرش می مونه
من که تازگی ها با این که خیلی سختمه ولی دوست ندارم این روزا بگذره
دلم برای کوچولویی هاشون تنگ میشه
باورت میشه الان که بچه ها 50 روزشونه دلم برای وقتایی 1-2 روزشون بود تنگ شده
بچه ها هم خدایی دارند بسپارشون به خدا و نگران آینده نباش عزیزم
خیلی دوست دارم



آذر عزیزم از لطفی که به من داری سپاسگزارم . بعضی وقتا پیش میاد دیگه ، آدم دلش میگیره . کارخوبی میکنی ، خووووب از این روزهات لذت ببر . درست میگی امید به خدا .....ممنون از دلداریت عزیزم
ایلیا الشن
14 مرداد 92 20:01
نازی ندا جونم دقیقا درکت می کنم منم وقتی می رن بیرون با باباشون دلم خیلی گیره خیلی


مرسی که درکم میکنی سمان جون
هــــانی
19 مرداد 92 17:57
مامان مهربون


زهرا(مامان علی و امید)
20 مرداد 92 15:10
این نیز بگذرد

حست و کاملااا درک میکنم عزیزم ..
امیدوارم که همیشه سلاااامت باشین


مرسی زهراجونم
شبنم
21 مرداد 92 13:55
سلام دوستان عزیزم این کلوپ تازه راه اندازی شده تا بتونید از عکس های فرزند عزیزتون با هزینه ای کم کلیپ داشته باشید هر سئوالی دارید در این بخش مطرح کنید در اولین فرصت پاسخ داده می شه http://babyclip.persianblog.ir/
مامان صدرا
21 مرداد 92 13:58
منتظر نگاه گرمتان در وبلاگ دردانه مان هستیم. ممنون که در ماه مبارک ما رو دعا کردید و مطمئنم دردانه را از دعای شما داریم.




عزیزم خیلی دلم میخواد به وبلاگ دوستان سر بزنم اما فرصت نمیکنم امیدوارم دلگیر نشید


مامان پری
22 مرداد 92 1:11
سلام خانومی . دوست دارم لینکتون کنم اگه اجازه بدید. دوقلوهای خوشگلی هم دارید . خدا حفظشون کنه


سلام ، ممنون از لطفتون ، خواهش میکنم
مامان تارا و باربد
22 مرداد 92 8:17
ندا جونم خوبی عزیزم چرا نمی نویسی ما دلمون تنگ شده حسابی خوشگلا رو ببوس به جای من
zahra
25 مرداد 92 12:08
خوشحال شو دیگه.چرا نمیای؟


اومدم دیگه
آلاء
28 مرداد 92 17:26
کجایید دلمون تنگههههههههههههههههههه