آخرین روز در رحم مادر
آسموني هاي من ، كمتر از 24 ساعت ديگه به به دنيا اومدنتون مونده . اين روزاي آخر خيلي سخت اما همراه با يك انتظار قشنگ بود و همون عشق ديدار شما به من طاقت و تحمل اين سختي ها و دردها را داد . از ديروز تا حالا نميخوام حتي براي يك لحظه دستمو از روي شكمم بردارم چون مي دونم دلم براي تكوناي قشنگتون تنگ ميشه . با تمام وجود حستون ميكنم وقتي دست و پاهاي كوچولوتونو به شكمم فشار ميدين انگشتاي كوچولوتون حس ميشه اما خدايي خيلي پهلوونيد چون ميخواين پوست شكم مامانو پاره كنيد و بياين بيرون. الهي بميرم شماها هم مثل من خسته شدين . ديگه چيزي نمونده .
اين مدت بارداري همش استرس پاره شدن كيسه آب ، زايمان زودرس ، پيچيدن بند ناف دور گردن جنين ، فشار بالا ، ديابت حاملگي ، باز شدن دهانه رحم و ...........را داشتم و خوشحالم خداي مهربون كه در تمام زندگيم هوامو داشته و مراقبم بوده توي اين دوران هم منو تنها نذاشت و همراه من بود . همچنين پدر و مادر و خواهر عزييييييييزم كه با تمام وجود از من مراقبت كردند و من را تا روز آخر همراهي كردن و تمام بداخلاقي هاي منو با مهربوني جواب دادن بدون اينكه خم به ابرو بيارن . پيمان عزيزم هم كه مثل همشه در كنارمن بود و با بودنش به من آرامش ميداد . از همه سپاسگزارم حتي از دوستاي خوبم در ني ني سايت كه با راهنمايي ها ، دلداري ها و تجربياتشون به من كمك كردند . اميدوارم فردا زايمان راحت و خوبي داشته باشم . خييييييلي ميترسم . خدايا كمكم كن كمكم كن