خونه ی خاله جون پری و حوض
یک روز از روزای خوب ماه رمضان خاله جون پری برای افطار دعوت کرده بودن خونشون و شما دوتا ذوق حوض کوچولوی خونه ی خاله جون را کردین و میخواستین آب بازی کنید به همین دلیل مادر بیچارتون هیچی از مهمونی نفهمید، تازه شده بودید دوست ناباب چون بچه های دیگه را هم تحریک کردین که بیان سراغ حوض و همه ی مامانا توی حیاط بودن همش هم تقصیر شماها بود.
شب قبلش هم عموجون منوچهر داشتن برمیگشتن آمریکا و برای خداحافظی اومدن خونه ی پدرجون که از اون شب هم چندتا عکس میذارم . مجبورم کوتاه بنویسم چون خیلی مطلب دارم که باید تا خوابید بنویسم
و اما خونه ی خاله جون پری وحوض و هیوا کوچولو ، ماهی های بیچاره از دست شما ضربه مغزی شدن
این هم توی ایوون بعد از آب تنی
این عکس را برای یادگاری اینجا میذارم که یادتون باشه غزل جون و ویدا جون موقعی که خاله نوشین بیمارستان بود و من تو خونه ی مامان نازی کلی کارداشتم چقدر تو نگهداری از شما به من کمک کردن همچنین مامان ویدا جون که همینجا ازشون تشکر میکنم
ممنون از اینکه وقت گذاشتین