پانزده ماهگی
عشقای مامان ، زندگی های مامان ، نفسای مامان سلااااااااام
خیلی وقته که میخوام بیام و پانزده ماهگیتونو تبریک بگم، اما از بس وروجک شدین دیگه وقتی برام نمیذارین که به این کارها برسم . و حالا میخوام با تاخیر آغاز شانزدهمین ماه زندگیتون را تبریک بگم و اعتراف کنم که شما دوتا همه ی زندگی ما هستید و مامان و بابا بینهااااااایت عااااااااشقتونن .
آریسای گلم خیلی شیطون شدی ، وقتی همه ی بچه ها هستند تو سرگروهشونی و همه را به سوی خراب کاری و شیطنت تشویق و مامان ها را از کارهای جدید بچه هاشون متعجب میکنی. وقتی میخوری زمین یا سرت میخوره به جایی میدوی میای پیش من و شلوغ میکنی میگی "مینه مینه مینه بوده بوده و ......" و با انگشت اشاره ی کوچولوت محل حادثه را به من نشون میدی بعد منو میبری اونجا و منتظر میشی من اون زمین یا دیوار یا میز بی ادب را دعوا کنم که چرا آریسای منو اذیت کردی باید با هم دوست باشید و همدیگه را دوست داشته باشید ، بعد از دعوای من همه چیز تموم میشه و شما خیالت راحت میشه و میری دنبال بازی کردنت. بهترین تفریحت کشیدن موهای داداشت و درآوردن جیغ اونه البته ناگفته نمونه که کشیدن موهای آریسا هم از بهترین تفریحات پارساخانه( اما خودمونیم تا تو به پارسا سیخ نزنی اون با تو کاری نداره و تو عالم خودش بازیشو میکنه) . احتمالا من سر این قضیه ی مو کشیدن ها و زدن اسباب بازی ها توی سر و صورت همدیگه و هل دادن هم روی زمین که البته این کار فقط مختص پارساست پیرخواهم شد از بس حرص میخورم .
چندوقت بود که تلاش کردم عادتتون بدم تو اتاق خودتون بخوابید اما پا میشدید روی تختتون می ایستادین و خیلی خطرناک بود . بابت این قضیه خیلی ناراحت بودم تا اینکه باباحسین گفت نگران نباش ، بذارپیشت باشن ، لذتشونو ببر ، درآغوششون بگیر و نگاهشون کن چون یه روزی میرسه که میشینی منتظر که بیان و فقط کنارت باشن و ببینیشون اما گرفتاریها نمیذاره . این حرفای باباحسین خیلی ناراحتم کرد ، عمیقا رفتم توی فکر و تصمیم گرفتم که یه مدت دیگه صبر کنم بعد برای جدا خوابوندنتون اقدام کنم .
بریم سراغ عکسها .......
موتور سواری
آریسا هر چیزی را پیدا کنه میندازه روی سرش و نماز میخونه ...روسری،کهنه ، بلوز و ....
اینم یه مدل بازیه دیگه......!!!!
و این هم حمام بعد از بازی خونه ی باباجون و مادرجون
آریسا
پارسا
این هم شیطنت های خطرناک توی خونه
و در نهایت ما همه ی مبل ها را برگردوندیم یعنی اگه مهمون بیادخونمون باید روی زمین بشینه، خودمونم همین طور . دیگه چاره ای نیست به قول رضاجون پسرداییم، بچه ها شیرینی زندگی هستند
از بس کیسه ی اسباب بازی هاتون را پاره میکردین و فنرش درمیومدو خطرناک میشد، این سبد را گذاشتم واسه اسباب بازی ها اما انگار خطر رفع نشد بلکه از نوعی به نوع دیگر تبدیل شد ، چقدرهم مایه ی خوشحالی خانم و آقا شد
یک دقیقه بعد......
دو دقیقه بعد .......
سه دقیقه بعد.........
چهار دقیقه بعد.....
و بعد ماچ و بوسه و آشتی کنون
ممنون از همراهیتون