پارسا جان و آريساپارسا جان و آريسا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره

دوقلوهاي مهربون

بیست و دو ماهگی

1392/1/29 2:45
نویسنده : مامان ندا
3,438 بازدید
اشتراک گذاری

دلبندای من سلااااااام ، بیست و دوماهگیتون مباررررکهوراهورا

عزیزای دلم ، این ماه بدترین ماه زندگیتون بود ، چون خیلی مریض بودین . پارسا که از هفتم فروردین تا حالا مریضه ، آریسا هم یک هفته ای هست که مثل پارسا مبتلا به اسهال شده ناراحت . هم شماها اذیت شدین هم من و باباپیمان . دیگه توان ندارم ، خیلی دنبال یک پرستار خوب گشتیم اما کسی را که هم قابل اعتماد باشه و هم تجربه کاری داشته باشه هنوز پیدا نکردیم .

کنترلتون خیلی مشکل شده ، دیگه پوشک را دوست ندارین ، همش شلواراتون را درمیارین و بعد هم پوشک هاتون را گریهگریه ، خیلی حرص میخورم از این کارهاتون ، منم گناه دارم بخداااااااااااااااااااگریهگریه . حتی از این شرت های آموزشی که داخلش حوله ای و بیرونش لاستیکی هست هم خریدم اما اونها را هم دوست ندارین پاتون کنید . از قصری هم که خوشتون نمیاد و روش نمیشینید ، از همه بدتر اینکه (خیلی عذرمیخوام از همگی) وقتی میبرمتون دستشویی از مدفوعتون میترسید و پامیشید راه میفتین ، جالب اینجاست که هرچی التماستون میکنم "بیا ببرمت جیش کنی تا مامان برات دست بزنه ، عصر ببرمتون پارک " فایده نداره و هیچ کدومتون دستشویی ندارین اما کافیه یکیتون بگه جیش ، اون یکی زودتر شلوارشو درآورده و پشت در دستشویی وایستادهکلافه ، آخه من چطور هردوتون را توی دستشویی کنترل کنم ؟؟؟؟؟گریه از هر 10 بار هم که 5 بار میگین و 5 بارش را حال ندارین بگین و حسابی کار مامان را زیاد میکنید که اون تمیزکاری خرابکاری ها هم خودش یه تراژدیه واسه خودش . خستم ، خییییییییییلی خسته ، داغونم یعنی درواقع له شدم این چندوقت افسوس

خداکنه زودتر خوب بشین ، حداقل خیالم از بابت سلامتی تون راحت بشه نگران

 

از بس حال روحیم خراب بود ، مامان نازی یک روز مرخصی گرفتن و باهم بردیمتون میدون نقش جهان ، همه ی خارجی ها نگاهتون میکردن ، بعضی شون هم ازتون عکس میگرفتن ، مامان نازی هم خیلی زحمت کشیدن ، براتون عینک آفتابی خریدن و سوار کالسکه شدیم و اسباب بازی و ..............دستشون دردنکنه ، از همینجا دستشون رامیبوسم ماچ

 

 

 

عشقای من و مامان نازی

 

 

 

اظهار علاقه

 

عینک های قرتی

وووووووووووووو ناراحتی آریسا خانم گل گلی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

نسیم-مامان آرتین
29 فروردین 92 8:32
آریسا جونم قربون اون لبای آویزونت بشم
وای ندا جون یعنی هنوزم بیرون رویشون ادامه داره چه سخت
راستی منم برا آرتین شرت آموزشی گرفتم اما همکارام میگن شلوار آموزشی بهتره و بچه متوجه هیچ چیز نمیشه خواستی بگیر امتحان کن شاید جواب داد


مرسی عزیزم ، نه خوب شدن دیگه ، نشنیده بودم !!! مگه شلوارشم هست ؟؟؟ امتحان میکنم ، ممنون از راهنماییت
هــانــی
29 فروردین 92 9:34
وایییییییی
کاش زودتر خوب شن

کاش میشد بیایم کمک


خداراشکر خوب شدن هانی جان ، ممنون از اینکه برای کمک حاضری
نازی
29 فروردین 92 12:30
واقعا خسته نباشی نمیدونم چی بگم میدونید زیاد نگران نباشید درست میشن هر بچه ای تا بخواد همه چشیش کامل بشه زمان میبره.من نمیخوام ناراحتتون کنم اما باور کنید بچه های شما خیلی جلوتر از بقین من تو خانوادهام خودم به مامانینا تا دوسالگی همه چیم نرمال بود اما داداشم 10 سالشه اما ببخشیدا شب ادراری داره ونمیفهمه .پسر خالم دوساله چند روزشه اما یه ماهه که میتونه 5یا6 قدم بدون کمک کسی راه بره هنوز هم صدای نامفهوم در میاره.تو خانواده داشتیم پسرایی که تا راهنمایی ودبیرستان هم خبر نمیدادن برا دسشویی.یا یه چیز جالب خودم هنوز که هنوز خیلی بد غذام وبدتر من دختر خالم لاغر مردنیه ببینید این فقط یه مثل کوچیک بود از مشکلات درسته که دوتان ونگه داری این ریختو پاشا خیلی سخته اما خداروشکر خیلی بهتر از اونایین که من دورو برم خودم میشناختم... ببخشید زیاد شدوسرتونو درد آوردم اما خواستم بگم آریسا وپارسا خیلی جلو ان اون مسئله ها هم درست میشه کم کم... بازم خسته نباشی فعلا بای


نازی جان ممنون از دلداری هات و لطفی که به پارسا و آریسا داری
نازی
29 فروردین 92 12:31
راستی یادم رفت بگم عکسا خیلی قشنگ بودن مخصوصا عینک زدنشون وابراز محبتشون چه مامان بزرگ خوبیم دارن کاشکی یکی برا ما اینجوری میکرد


مرسی از لطفت نازی جون
پوپک
29 فروردین 92 13:19
چه با حال! ما هم سوم و پنجم فروردین نقش جهان بودیم کاش مصادف میشدیم و همدیگر رو می دیدیم.



پوپک جان من ساکن اصفهان هستم هرموقع خواستی بیای خبر بده
ایلیا الشن
30 فروردین 92 8:56
ای جوونم دست مامان نازی مهربون درد نکنه و خداقوت به ایشون ..

نداجونم نگران نباش کاملا بهت حق می دم عزیزم ولی اینم یه دوره اس بالاخره درست می شه می دونم خسته ای ولی خوب چیکار می شه کرد بوسس

عسلای قرتی با عینکای قرتی حسابی قرتی شده بودن نازشونو برم ..




مرسی سمان جونم ، امیدوارم این دوره هرچه زودتر طی بشه چون خیلی سخت تر از گرفتن شیر و پستونکه
مامان تارا و باربد
30 فروردین 92 9:20
سلام عزیزم خوبی گلم گلای نازت بهتر شدن اولا که 22 ماهگی خیلی مبارکه امیدوارم این بیماری هم هر چه زودتر دست از سر بچه برداره واقعا خدا قوت خسته نباشی می دونم روزهای سختی داشتی عکساشسونم که عالیه ندا جون من همیشه میام از احوالاتتون با خبر بشم همیشه هم نظر میزارم نمی دونم چرا گاهی ارسال نمیشه
امیدوارم همیشه شاد باشی و نیروت چند برابر بشه که بتونی بدون خستگی به کارات برسی پوشک گیرون اولاش این مدلیه یکی دوهفته طول می کشه تا هم برای تو عادی بشه هم بچه ها برای منم اوائل سخت بود گاهی دلم می خواست دوباره پوشکشون کنم برای کثیف کاری هم حق با توئه ولی خب یه مدت باید صبر کنی و حرص نخوری می بوسمتون مواظب خودتون باشید


سلام عزیزم ، مرسی خوبیم خداراشکر ، بله خوب شدن . سلامت باشید ممنونم .
تشکر میکنم از اینکه به وبلاگ ما سر میزنید و به ما لطف دارین
جدی میگی ؟؟ یعنی خوب میشن ؟؟؟ الان که من هممممممش تو دستشویی نشستم برای این دوتا
زهرا
31 فروردین 92 7:31
الهي بميرم واست نداجون واقعاسخته ادم خسته ميشه غصه نخورخوب ميشن عزيزم توام خودتواذيت نكن!خدامامان نازيشونوواست نگهداره!عكسهاهم خيلي قشنگه عزيزم مرسي


خدانکنه زهراجون ، مرسی از لطفت و دعای خوبت
مامان محمد مانی
31 فروردین 92 22:48
ای جانم....................
حق داری گلم که خسته باشی ولی این نیز بگذرد ............... همینطور که بزرگ میشن سختی بزرگ کردنشونم یادت میره.
خدا برات نگهشون داره.


امیدوارم بگذره ولی اینطور که شنیدم سختی ها هم با خودشون بزرگ میشن . سالم باشن کافیه خداراشکر......مرسی عزیزم از دعای خوبت
مامان سروش و سروین
2 اردیبهشت 92 1:08
عزززیزم . خسته نباشی و خدا قوت. واقعا سخته وقتی یاد اون روزا میافتم...... وای..... دود از سرم بلند می شه. ولی این سخت ترین کارشونه. انشاا... هرچه زودتر روی روال بیافتن. عزیزم من برای هردوشون صندلی خریده بودم و شکلاش با هم فرق می کرد و دوتاشون رو با هم دستشویی می بردم. صندلی هاشون رو هم توی حموم گذاشته بودم که از لحاظ تمیزی خیالم راحت باشه و لگن آب و اسباب بازی حموم شون هم همونجا بود که به هوای اون می نشستن و کمتر اذیت می کردن. امیدوارم تجربه ام بدردت بخوره.

سلامت باشی مرسی ، عزیزم ممنون از اینکه تجربت را در اختیارم گذاشتی اما کار این دوتا فسقل از این حرفا گذشته اینا به نیت پیاده روی میرن دستشویی نه به برای جیش کردن
حنا
13 اردیبهشت 92 9:55
الهی که 120 ساله بشین خوشتیپای خاله .

نداجونم میدونم چی میگی ایشالله که همیشه تنشون سالم باشه .

عکساشون خیلی جیگررررررررررررر بود






حناجونم با دیدن اسمت کلی خوشحال شدم ، فکر کردم دیگه ما رو فراموش کردی . ممنون از لطفت عزیزم امیدوارم جیگرای خوشگل شما هم همیشه زیر سایه پدرمادرشون شاد و سلامت باشن


انسیه
14 اردیبهشت 92 21:55
سلام سلام به به چه دسته گلایی...بوس بوس(نفری یه دونه بوس)
من خواهرم دوقلو داره...الان رفتن تو 6 سالگی...عکساشون تو سایتم هست...اگه کمک و سوال داشتی تعارف نکن خانومی


سلام انسیه جان ، ممنون از لطفتون . حتما مزاحمت میشم عزیزم مرسی
ندا
16 اردیبهشت 92 5:29
و من باز هم ذوق کردم
خسته نباشی مامان ندا


مرسی عزیزم سلامت باشید