پارسا جان و آريساپارسا جان و آريسا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 25 روز سن داره

دوقلوهاي مهربون

روزهای سخت 23 ماهگی

1392/2/17 15:43
نویسنده : مامان ندا
1,612 بازدید
اشتراک گذاری

عسلای مامان سلام

از این روزهاتون چه گویم که ناگفتنش بهتر است؟؟!!!!!!

دیگه کاملا کنترلتون از دستم خارج شده و هیچ کاری ازدستم برنمیاد

اوایل شلواراتون را درمیاوردین ، حالا دیگه پوشکاتونم درمیارین گریه نکنین این کارو با منگریه

پارسا را که دیگه پوشک نمیکنم ، از این شرت های آموزشی میپوشونم اما اون را هم دوست نداره و درمیاره ناراحت ، بیشتر مواقع جیشتون را میگین اما از هر 3 بار یک بار هم به آبادانی خانه میپردازین و بعد من را خبرمیکنید و محل آباد شده را همچین به من نشون میدین و میگین ببین ، ببین که به قول یکی از دوستان انگار چه شاهکار هنری انجام دادین ، از 24ساعت شبانه روز 20 ساعتش را توی دستشویی هستید اما به چه قصدی؟؟؟ به قصد پیاده روی !!!!از این طرف به اون طرف راه میرین ، همه کاری میکنین جز کاری که باید بکنید ناراحتگریه ، با کلی التماس و وعده ی جایزه و پاستیل و چوب شور و .....لطف میکنید و با یک جیش کوچولو دنیایی از شادی به مامان تقدیم میکنید!!!چشمک و جالب اینجاست که به محض اینکه یکیتون جیش کرد اون یکی هم جیش میکنه و مامان از شدت ذوقش چنان براتون دست میزنه که همه مجموعه خبردار میشن تو خونه ما چه اتفاقی افتاده .

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

آریسا که از اول عاشق حمام و آب بود ، حالا دیگه پارسا که میترسید رو دست آریسا را هم آورده و مرتب درخواست "آب بازی میکنید" ، من کی هستم که به درخواست شما پاسخ منفی یا مثبت بدم ؟؟؟؟ شما فقط به من اعلام میکنید که آب بازی و درعرض چند ثانیه لباسهاتون را درآوردین و رفتین تو حمام و تلاش میکنید شیرآب را باز کنید که خوشبختانه هنوز این یک کار ار یادنگرفتید اما اینطور که پیش میره به زودی یادخواهیدگرفت ، دیگه هم تا آب بازی نکنید از حمام بیرون نمیاین و من دست تنها به سختی شما را میبرم آب بازی ،موقع بیرون آوردنتون خیلی سخته چون میخوام یکیتون را خشک کنم و لباس بپوشونم ، اون یکی آروم نمیشینه ، همش استرس دارم  خدای ناکرده لیزبخوره کف حمام .

  تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

شب موقع خواب میشه و مامان میگه خداراشکر که شب هست که اجبارا یه استراحتی بکنم ، پارسا جان ، آریسا جان لالا کنید.....آفرین ، ناگهان یک صدای کوچولوی بامزه توی تاریکی میگه "گِصه" "گِصه" این صدای کسی نیست جز آریسا خانم گل گلی ، مامان میگه چشم و شروع میکنه به قصه گفتن اما..............هنوز جمله ی" قصه ی ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسید" تموم نشده که دوباره دوتا چشم کوچولوی براق گرد شده با التماس به مامان میگه "گِصه" "گِصه" و این داستان ادامه داره تا خوابتون ببره و این ممکنه تا یک ساعت طول بکشه و مامان ده تا قصه بسازه و تعریف کنه گاهی اوقات هم به قدری خستم که موقع قصه گفتن خودم خوابم میبره و متوجه نمیشم شما کی خوابیدین

  تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

این ماه 4 تا پرستار اومدن که دوتا از اونها ،  2 روز آزمایشی پیش ما بودن اما از هیچ کدوم راضی نبودم و کلا از پرستار گرفتن منصرف شدم ، چون کارم کم که نمیشه هیچ ، زیاد هم میشه و همش باید مراقب رفتار پرستار با شما باشم

 

 

 

اصلا نتونستم عکس جدید ازتون بگیرم ، این عکس ها مربوط به دوم اردیبهشت ماه هست که مامان نازی شما را بردن جزیره ی بازی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (19)

مرسدس
17 اردیبهشت 92 16:42

ماشالاااااااااا به این گل گلی های بامزه و دوست داشتنی...
واااای ندا جون میدونم خیلی سخته ولی عوضش یهو کارت تموم میشه نه مثل من که دخترم 2سال و نیمه میشه یه داداش براش به دنیا میاد و دوباره روز از نو و روزی از نو....
روزهای خوبی براتون آرزومندم...ببوس دوقلوهای جیگرتو


مرسی مرسدس جان ، ممنون از لطفت من هم روزهای خوبی برای شما و دوتاگلت آرزو دارم
مامان صدرا
18 اردیبهشت 92 8:20
عزیزم خدا قوت
قدر این روزها رو بدون که با تمام سختی هاش برگشت ناپذیر و در آینده ای نزدیک انشاالله از این روزها و خاطراتش با شادی یاد می کنی
عسل طلاها رو از طرف من ببوس


خیلی ممنونم . سعی میکنم از این روزها لذت ببرم ....انشاالله . شما هم گل پسرتون را ببوسین
مامان باران و بارین
18 اردیبهشت 92 8:24
سلام گلم اگه بدونی یکی دیگه هم شرایط تو را داره راحتتر کارهات پیش میره من هم دقیقا این روزای شما را تجربه می کنم خسته نباشی. در مورد پرستار باهاتون موافقم من همه جورش را تجربه کردم و تصمیم این شد هیچوقت به فکر این کار نباشم . ببوس وروجک های بامزهرا


سلام عزیزم ، شلامت باشی ، واقعا همین طوره ، وقتی دوستانی مثل شماها دارم بیشتر انرژی میگیرم . ممنون که در کنارم هستید من هم دیگه از فکر پرستار اومدم بیرون ، شما هم گلای خوشگلت را ببوس
نسیم-مامان آرتین
18 اردیبهشت 92 10:02
ای جون الهی من فداتو بشم با اون عینکهای خوشگلتون

وای ندا جون منم دوست دارم دیگه آرتین واز پوشک بگیرم اما میترسم همه جا رو آب یاری بکنه آخه شاه پسر ما مثل جیگر طلا های شما رفته سراغ پوشکش وداره تمرین میکنه که اون رو هم در بیاره

کلا جیگرایی هستن




نسیم جون حالا که خودش اقدام کرده بذار یادبگیره ، شروع کن بازش بذاری و هر یک ساعت ببرش دستشویی و وقتی عذرمیخوام جیش کرد ،تشویقش کن . شرت آموزشی بهش بپوشون تا اگه کاری کرد خونت کثیف نشه . موفق باشی عزیزم


مامان تارا و باربد
18 اردیبهشت 92 12:02
سلام عزیزم خوبی خسته نباشی حسابی

این وروجکا عاشق آبن و از آب بازی خسته نمیشن دقیقا حالتو می فهمم مامانی گل کمی صبر کن راه می افتن جوجه های من بعد یکی دوماه هنوزم گاهی دسته گل به آب میدن

چه عکسای نازی گذاشتی هزار ماشالا به جونشون




سلام عزیزم ، سلامت باشی گلم ، شما هم خسته نباشی. خوشحالم که حال منو درک میکنی مرسی پس دسته گل به آب دادن ها ادامه دارد ....... ممنون از لطفت عزیزدلم


نازی
18 اردیبهشت 92 16:38
سلام ندا جان خسته نباشی،خدا قوت!چه میکنی با این دو تا شیطون بلا؟
مثل این که کارات هم خیلی زیاد تر شده الهی...
بهرحال این زمان هم میگذره بچه ها بزرگ میشن اینا میشه خاطره....
راستی عکسا هم جالب بود من که کشته مرده این عینکاشونم...عینهو این بادیگاردا میمونن
ایشالله همیشه شاد باشید


سلام عزیزم ، ممنونم سلامت باشی . بله نازی جون کار بچه ها هرروز بیشتر میشه و احتیاج به مراقبت بیشتری دارن . خیلی ممنونم از لطفت
آلاء
18 اردیبهشت 92 19:49
واااااااااای ندا جون برات صبر و توان آرزو میکنم
خیلی سخته
هر وقت خیلی خسته شدی و بهت فشار اومد به این فکر کن که شرایط تو آرزوی خیلی هاست گلممممممممم
ذوستون دارم


مرسی آلاء جان ، شرایط سختیه اما امیدوارم هرکسی که آرزوش را داره بهش برسه
زهرا(مامان علی و امید)
18 اردیبهشت 92 20:46
سلاااام ندا جونم .... خسته نباشی گلم .. خدا قوت ..
ولی من کاملا درکت میکنم ... چه روزایی که البته هنوزم ادامه داره منم نشستم فقط و فقط گریه کردم از دست این دو تا وروجک ..
ولی چیکار کنیم دیگه .. لابد خدا توی ما یه چیزی دیده که بهمون دوقلو داده
ولی یه چیزی بگم ها .. فکر نکن به این زودیااا تو پروژه ی پوشک گیری موفق بشی هااا .. من هنوز که هنوزه درگیرم .. البته فقط با امید ... هنوزم بعضی وقتا جیش میکنه و تقریبا هرشب هم جاااش خیسه ...جوری که من مجبور شدم دوباره شبا پوشکش کنم
ولی چاره ایی به جز تحمل و توکل به خدا ندااااریم
خیلی حرص نخور بلاخره یه دوره ایی باید بگذره و باااااید تحمل کرد ... خدا بزرگه و چشم به هم بزاری بزرگ شدن و وقت عروسی کردنشونه ... بیشتر سعی کن از این روزاشون لذت ببری .. چون هر روزی که میگذره و بزرگتر میشن به نظرت دیروزش شیرین تر بودن
مراقب خودت بااااش عزیزم


سلام زهرای عزیزم ، ممنونم سلامت باشی گلم .....جدی میگی ؟؟؟!!!! یعنی اینقدر طول میکشه تا کاملا یاد بگیرن ؟؟ خیلی سخته امیدوارم خدای مهربون به همه ی مامانا کمک کنه و در زمان پوشک گیری بهشون صبر بده .سعی میکنم لذت ببرم اگه وقتی برای فکر کردن به لذت ها بمونه ممنون از لطفت ، گل پسرا را ببوس
مامان محمد مانی
18 اردیبهشت 92 22:24
سلام ندا جونی
انشالله به زودی این روزهای سخت و شیرین تموم میشه و گلهات بزرگتر و عاقل تر میشن.
باز خوبه میگن جیش ؛ جیش هم می کنن این پسر من که میره تو دستشویی میشینه باید التماس کنم جیش کنه اونم یه ذره بعد میگه آب ......... یعنی منو بشور و بعد از اول................. یعنی بیشتر از نیم ساعت تو دستشویی هستیم


سلام عزیزم ، انشاالله ، برای شما هم همین طور . منم دارم این نمونه را با کلی التماس جیش نمیکنن میان بیرون .......
مامان سروش و سروین
18 اردیبهشت 92 22:34
خسته نباشی مامان ندای صبور. خدا قوت


ممنونم عزیزدلم
زهرا
19 اردیبهشت 92 9:08
سلام واي نداجون خدابهت صبربده شيطون شدن حسابي جيگراي من الهي تنتون هميشه سالم باشه




مرسی از دعای خوبت زهراجان

رویا
19 اردیبهشت 92 9:45
خدا قوت همشهری.واقعا بچه داری سخته اونم دو تا هم سن هم.من دوتا بچه دارم با اختلاف 6 سال.اما خیلی خیلی سرم شلوغه و کار دارم شما که دیگه...اما خوشحال باشید چون بهشت زیر پای مادران است


ممنونم رویا جان ؛ ما هم به امید اون بهشته داریم این روزای سخت را میگذرونیم
مامی گلدونه ها
19 اردیبهشت 92 10:43
ای جانممممم

دارین به تولددو سالگیشون نزدیک می شیناااااا

برنامه خاصی داری؟؟؟

نداااااا جون چرا انقدر سخت ؟ /ولی معلومه خیلی انرژیتو میگیرناااااا / می گذرههههههههه

موفق باشی


شقایق گلم ، هنوز برای تولدشون برنامه ریزی نکردم ولی احتمالا یه تولد کوچولو براشون میگیرم .......از سختی این روزهای پوشک گیرون دیگه خودت بهتر خبرداری
آنا
22 اردیبهشت 92 2:15
چه اوضاعی دارین؟با این جیش کردن




پوپک
24 اردیبهشت 92 18:32
وقتی روزهای مامان های دوقلو دار دیگه رو می خونم انرژی میگیرم. آخه وقتی به اطرافیانم نیگا میکنم همشون فکر می کنم کارشون راحته و این منم که بیشتر وقتم تو دستشویی میگذره. یا موقع خواب یک قصه میگم وسطش یکی اعتراض میکنه اینو نمیخام و اون کی میگه ادامه بده و من می مونم که چیکار کنم؟ از دعواها هم که نگو!
اما خدا رو خیلی خیلی شاکرم اجازه تجربه این لحظات شیرین رو به من داده. ایام به کام مامان خانوم


پوپک عزیزم ، دقیقا همین طوره من هم از اینکه میبینم همه مامان های دوقلودار شبیه خودم زندگی میکنن صبر و تحملم بیشتر میشه چون میبینم فقط من نیستم که این شرایط را دارم ......دعواها که تمومی نداره ........منم باهات موافقم خداراشکر که این روزهای سخت و شیرین را تجربه میکنیم ....پرنسس ها را ببوس
مامان سهند و سپهر
29 اردیبهشت 92 11:26
هی وای من ! من همش میام اینجا رو میخونم و میبینم که روزهای سخت تری هم در انتظارمه . آخی عزیزم . آره پرستار باید شانس بیاری خوب گیر بیاری . زیاد عجله نکن فقط بفکر باش شاید در طولانی مدت یه مورد خوب گیر بیاری. خداروشکر برای من که خیلی راضیم ازش. وای گوگولی های نازت و ببوس مامانی . ایشالا همیشه سالم و سرحال باشند . عکسهاشون خیلی خوشگله خوشتیپهای ناز.


عزیزم نگران نباش ، سخته ولی میگذره . دعا کن منم یه پرستار خوب پیدا کنم . شما هم تربچه ها را ببوس . ممنون از لطفت
arezoo
30 اردیبهشت 92 12:13
aziiiiiiiiizam...asheghe sheytanate arisa khanumo aghaieye agha parsam


مرسی آرزو جونم
هــانــی
2 خرداد 92 12:34
آخییییییی عدیدم
گصه گصه
عب نداله مامان مهربون بالاخره این جوجو هام بزرگ میشن
الان باید از شیرین کاریاشون لذت برد هرچند خب نی نی داری سختم هست


چشم ، سعی میکنم
شقایق مامان بنیتا و برسام
8 خرداد 92 0:59
سلام....وای هر چی مینویس انگار از زبون من نوشتی همه کارهاشون عین بنیتا و برسامه اینا هم 2 ماهی میشه هی پوشک هاشونو در میارن و منم اسیر میوفتم دنبالشون...حالا دیکه توالت و قفل میکنم راحت شدم..ولی دیروز لگن خریدم میخوام شروع کنم از پوشک بگیرمشون.....عکسهاشونم مثل همیشه هزار ماشا ا... ناز بود..خسته نباشی ندا جون مادرانه بیا دلمون برات تنگ میشه


سلام شقایقم ، بچه های ما تقریبا یک ماه با هم تفاوت سنی دارن ، طبیعیه که کارهاشون شبیه هم باشه ، نگران نباش حالا که خودشون اقدام کردن راحت تر میتونی از پوشک بگیریشون...موفق باشی عزیزم ....منم دلم برای همه دوستای خوب مجازیم تنگ شده ،خیلی دلم میخواد بیام اما بخدا فرصت نمیکنم