دوسالگی (24 ماهگی)
عشق و نفس های من تولد دو سالگی تون مباااااااارررررک
فردا تولدتونه ، باورم نمیشه دوسال گذشت ، دو سالی که هر روزش با روز قبل تفاوت داشت ، دوسال همراه با خاطرات بسیار زیاد تلخ و شیرین .
یادم نمیرود روزهای سخت بارداری ام را که میخواستند آریسای کوچکم را از من بگیرند و من به مدت 6 ماه مطلق خوابیدم و استراحت کردم تا اینکه درکمال ناباوری پزشکان ، خدای مهربان آریسای عزیزم را به من بخشید و هردو باهم صحیح و سالم به دنیا آمدید . البته همه ی اینها را بعد از خدا مدیون پدرو مادر و خواهر عزیزم هستم که در آن 6 ماه به بهترین نحو ممکن از من پرستاری کردند ، مادر عزیزم که از هیچ کاری برای من و شما دریغ نکرد، خواهر عزیزم که همیشه درکنارم بود ، سنگ صبور و مایه ی آرامشم بود و به خاطر من خیلی اذیت شد . پدر عزیزم که هر روز صبح برای من صبحانه آماده میکرد ، میوه و آجیل کنار تختم میگذاشت و مرتب در بین کارهایش به خانه می آمد ، به من سرمیزد که مبادا چیزی نیاز نداشته باشم و بعد از تولد فرشته ها هم زحمت ما تا 3ماه برگردنشان بود . هرچه تشکر کنم باز کم است .
از شما فرشته های زندگیم ممنونم که حس قشنگ مادربودن را به من هدیه کردید ، ممنونم از اینکه وقتی عصبانی میشوم و دعوایتان میکنم ، اینقدر پاک و معصومید که یک دقیقه بعد همه چیز را فراموش میکنید و دور و بر من چرخ میزنید و گاهی با بوسه هایتان من را سرشار از شرم و عذاب وجدان میکنید . ممنونم از اینکه اینقدر باگذشت و مهربانید . امیدوارم با بزرگ شدنتان این معصومیت قشنگتان را از دست ندهید ، همیشه با هم و درکنار هم باشید .
بغض عجیبی دارم ، نمیدانم چرا حس میکنم هرچه بزرگ تر میشوید از من دورتر می شوید ، در آغوشم بودید و از شیره ی جانم مینوشیدید ، بزرگتر شدید و دیگر شیرنخوردید فقط در آغوشم آرام به خواب میرفتید ،بعدها در تخت های خودتان خوابیدید و چقدر برایم سخت و ناراحت کننده بود آن روزها و شب هایی که تلاش میکردم شما را از خودم جدا کنم . خودم ، با دست خودم!!!!!......اما دیگر چاره ای نیست ، تا ابد که نمیتوانید بغل مامان بخوابید ( هرچند که هنوز هم برای من آغوش مادرم امن ترین و آرامبخش ترین جای دنیاست و بوسه بر دستان پدرم لذت بخش ترین بوسه دنیا )
خدای مهربانم به خاطر همه نعمت هایی که از روی لطفت به ما دادی و نعمت هایی که از روی حکمتت ندادی تشکر میکنم و راضی به رضای تو هستم ، فرزندانم ، همسرم و خانواده هایمان را درپناه خودت محافظت کن . آمین
عکس های تولد تا دوسالگی را در ادامه مطلب ببینید
روزی که سیسمونی تان را چیدیم
روزی که به دنیا آمدید
24 ساعت سخت روزهای آغازین زندگی تان که به دلیل داشتن زردی زیر این دستگاه خوابیدین
یک ماهه شدید
دو ماهه شدید و نگاه هایتان بامعنا شد
سه ماهه شدید و لبخند زدید
چهارماهه شدید و با دقت بیشتر به دنیای اطرافتون نگاه میکردین
پنج ماهه شدید و قلط زدین
شش ماهه شدید اماهنوز بی دندون بودین
هفت ماهه شدید ، سینه خیزرفتن و سوار روروک شدن را یاد گرفتید
هشت ماهه شدید ، اولین مرواریدهای دهانتان رویید و به همین مناسبت جشن گرفتیم
نه ماهه شدید ، چهاردست و پا راه رفتید و شروع کردید به کنجکاوی در محیط خانه
ده ماهه شدید ، توانستید بدون کمک بنشینید و حتی با کمک یک تکیه گاه توانستید بایستید
یازده ماهه شدید و در کالسکه نشستید
دوازده ماهه شدید ، همدیگر را بهتر شناختید و خرابکاری هایتان از نوع دیگر و دونفره شد
سیزده ماهه شدید و مستقل ایستادید و حتی پارسا تاتی تاتی راه میرفت
چهارده ماهه شدید و برای اولین بار به آرایشگاه رفتید
پانزده ماهه شدید ، مستقل مستقل هردوتون راه افتادید
شانزده ماهه شدید
هفده ماهه شدید و بیشتر دلبری میکردید
هجده ماهه شدید و صدای خنده هایتان زیباترین آهنگ زندگی ام شد
نوزده ماهه شدید و شب یلدا را با تمام آداب و رسوم زیبایش دیدید و حس کردید
بیست ماهه شدید و به هم وابسته تر
بیست و یک ماهه شدید و با مامان سه تایی با ماشین تونستیم بریم ددر دودور و تفریح
بیست و دوماهگی و نوروز 92
بیست و سه ماهه شدید و قرتی
بیست و چهار ماهه شدید و خلاااااااق!
ازتون ممنونم که به زندگی ما اومدیدن ، شماها همه چیز من هستید