پارسا جان و آريساپارسا جان و آريسا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 12 روز سن داره

دوقلوهاي مهربون

نقاشی های آریسا 2

سلام آریسا گلم استعداد فوق العاده ای در نقاشی داره ، امیدوارم با کمک خدا این استعداد را در جهت صحیح هدایت کنم تا شاهد موفقیت هاش در این زمینه باشم .   نقاشی ها در ادامه مطلب .......... بابا پیمان را کشیده حتی به اون قسمت وسط عینک هم توجه کرده  یک دختر و یک پسر کشیده ، برای پسر کمربند کشیده و برای دختر  سمت چپ  :یک درخت ، سمت راست : بچه ای که داره تاب بازی میکنه ، زیر خورشید : زیراندازی که پهن شده و روش غذا و وسایل پیک نیکه ، پایین : رودخانه که یه کوسه داره میره یه ماهی کوچولو را بخوره  ...
30 دی 1393

سه سال و هفت ماهگی

سلام به امیدهای زندگیم سه سال و هفت ماهگی تون مبارک عسلای من یکی از خوانندگان عزیز وبلاگ خواسته بودند در مورد توی مهد  موندن بچه ها بنویسم . خداراشکر بساط گریه زاری همون یک ماه اول بود و وقتی آریسا کاملا با محیط و خاله های مهد آشنا شد . خودش علاقه مند شد و دیگه مشکلی نبود . مادرایی که بچه هایی مثل من دارند کمی باید روی دلشون پا بذارن و دیگه بعد از یک هفته  نمونن تو مهدکودک ، تا زمانی که بچه میدونه مامانش تو مهده فایده نداره اما خیلی کار سختیه منم خیلی عذاب وجدان داشتم   و اما از اتفاقات این ماه : مامان نازی و پدر جون از مسافرت اومدن و کلی سوغاتی های خوشگل براتون آوردند هم پوشاک و  هم ا...
29 دی 1393

سه سال و شش ماهگی

نفس های مامان سه سال و نیمه شدین ، مباررررررک مباررررررک این ماه خیلی سخت گذشت چون مامان نازی و پدرجون که پایه ثابت نیروهای کمکی من هم از لحلظ جسمی و هم روحی بودن مسافرت بودند همزمان بابا پیمان هم تقریبا یک هفته ماموریت بود  وبا اینکه خاله هام نذاشتن تنها بمونم و هر روز محبت میکردن و دعوت میکردن شام یا ناهار میرفتم خونه هاشون یا عصرها میومدن خونمون  اما باز هم جای مامان بابام  خیلی خالی بود و بچه ها همش بهانه میگرفتن و دلتنگی میکردن من خیلی دست تنها  اذیت شدم   خدا سایشون را از سرمون کم نکنه و حفظشون کنه ،  از اون طرف هم که کلا تعطیل ، عیب نداره  فقققققققط خداااااااااااااااا شیرین زب...
29 آذر 1393

جشن یلدا در مهد

فرشته های مامان سلام پیشاپیش یلداتون مباررررررررررک  توی مهد براتون جشن گرفتن من هم دوربین به دست همراهتون اومدم   آخه عاشقتونم  از خوشحالیتون لذت میبرم  و خدایی ناکرده از ناراحتیتون آتیش میگیرم و میسوزم . امیدوارم همیییییشه شاد باشید و سلامت  . تنها خواسته من اینه که همیشه مراقب همدیگه باشید  سال های گذشته درخصوص این شب و رسم و رسوم های زیباش براتون نوشتم . حالا فقط عکس هاتون را میذارم برای یادگاری میز یلدا با دوستتون کیا   ...
26 آذر 1393

دهکده زاینده رود چادگان - آذر93

عشقای قشنگم سلام امسال پدرجون و مامان نازی  تصمیم گرفتن برند مسافرت و شب یلدا درکنارمون نبودند ، به همین دلیل یک هفته قبل از سفرشون برنامه ای ترتیب دادن که در ویلای چادگان همه دور هم باشیم و شب یلدا را زودتر برگزار کنیم  خیلی خوش گذشت جای همه دوستان خالی بود همراه با هیوا سد زاینده رود - آب به طرز وحشتناکی کم شده بود  در قایق موتوری  آریسا و مامان  پارسا و مامان - پارسا خیلی از ارتفاع میترسه ، دستاشو رها نمیکرد - من و بابا پیمان را بگو که آرزو داریم پسرمون خلبان بشه  آریسا ایوان ویلا را کامل تمیز کرد ، قربونت برم که اینقدر تمیزی ...
15 آذر 1393