پارسا جان و آريساپارسا جان و آريسا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه سن داره

دوقلوهاي مهربون

یک کار جالب انگیزناک

کوچولای من سلاااام تصمیم نداشتم بیام وبلاگتون اما نتونستم این خاطره ی شیرین را ننویسم ..... امروز صبح با صدای "جیش""جیش" پارسا بیدار شدم و اینقدر این کلمه را تکرار کرد که آریسا هم بیدارشد و طبق معمول هر روز صبح ، نیم ساعتی توی دستشویی بودیم و نمیومدین بیرون و  در آخر من با وعده ی نون پنیر و چایی آوردمتون بیرون . آهان راستی اینو یادم رفت ،  توی دستشویی هم پارسا با اشاره میگفت سیفون را بکشم چون خوشش میاد آب میریزه ، اما آریسا میترسه و در جواب درخواست پارسا گفت "نههههه آریسا ترسید .خرابه ، آب نداله "  و من  این جملات را از کجا یاد گرفتی تو وروجک؟!! خرابه؟؟؟؟!!!!!!! آب نداره ؟؟؟؟؟؟!!!!! .....اومدین بیرون آب خواست...
25 ارديبهشت 1392

روزهای سخت 23 ماهگی

عسلای مامان سلام از این روزهاتون چه گویم که ناگفتنش بهتر است؟؟!!!!!! دیگه کاملا کنترلتون از دستم خارج شده و هیچ کاری ازدستم برنمیاد اوایل شلواراتون را درمیاوردین ، حالا دیگه پوشکاتونم درمیارین نکنین این کارو با من پارسا را که دیگه پوشک نمیکنم ، از این شرت های آموزشی میپوشونم اما اون را هم دوست نداره و درمیاره ، بیشتر مواقع جیشتون را میگین اما از هر 3 بار یک بار هم به آبادانی خانه میپردازین و بعد من را خبرمیکنید و محل آباد شده را همچین به من نشون میدین و میگین ببین ، ببین که به قول یکی از دوستان انگار چه شاهکار هنری انجام دادین ، از 24ساعت شبانه روز 20 ساعتش را توی دستشویی هستید اما به چه قصدی؟؟؟ به قصد پیاده روی !!!!از ...
17 ارديبهشت 1392

زمین لرزه

وطنم از چه هراسیده ای که اینگونه گاه و بیگاه تنت میلرزد؟؟؟ روز جمعه واسه ناهار خونه مامان نازی بودیم ،بعدازظهر هم  رفتیم خونه مادرجون ، تا اومدیم برسیم خونه ساعت 10 شده بود ، شماها را بردیم حمام ، شامتون را خوردین و خوابوندمتون تا بلکه ما هم بتونیم با آرامش یه شامی بخوریم . (حدود ساعت 1بامداد شنبه 31فروردین92 ) مشغول مرتب کردن آشپزخونه بودیم که یک دفعه  صدای وحشتناکی شبیه به رعد و برق اومد و خونه شروع کرد به لرزیدن ، صدای جیلینگ جیلینگ کریستال های داخل بوفه هم باعث شد که بیشتر بترسیم ، بابا پیمان گفت ندا بدوووو این زلزله ست ، من سراسیمه آریسا را بغل کردم و بابا پیمان هم پارسا را و به طرف در ورودی رفتیم که متوجه شدیم همه چیز ...
1 ارديبهشت 1392

بیست و دو ماهگی

دلبندای من سلااااااام ، بیست و دوماهگیتون مباررررک عزیزای دلم ، این ماه بدترین ماه زندگیتون بود ، چون خیلی مریض بودین . پارسا که از هفتم فروردین تا حالا مریضه ، آریسا هم یک هفته ای هست که مثل پارسا مبتلا به اسهال شده . هم شماها اذیت شدین هم من و باباپیمان . دیگه توان ندارم ، خیلی دنبال یک پرستار خوب گشتیم اما کسی را که هم قابل اعتماد باشه و هم تجربه کاری داشته باشه هنوز پیدا نکردیم . کنترلتون خیلی مشکل شده ، دیگه پوشک را دوست ندارین ، همش شلواراتون را درمیارین و بعد هم پوشک هاتون را ، خیلی حرص میخورم از این کارهاتون ، منم گناه دارم بخدااااااااااااااااااا . حتی از این شرت های آموزشی که داخلش حوله ای و بیرونش لاستیکی هست هم خ...
29 فروردين 1392

نوروز 92 را چگونه گذراندید؟؟؟؟

سلام سلام صدتا سلام جونم براتون بگه که امسال عید ما شرمنده همه شدیم و اعلام کردیم که ما به احترام بزرگترها فقط دید داریم  اما بازدید نداریم چون تمام زندگیمون جمع شده و فقط کافیه چند ساعت بساط مهمونی و پذیرایی پهن بشه ......اون وقته که خونه با تمام وسایلش میره تو هوا!!!......دیدم که میگماااااااااااااااااا همون چندتا مهمونی هم که رفتیم اینقدر دست توی آجیل ها کردین ، شیرینی خرد و خمیر کردین ، میوه ها را از تو بشقاب ها پرت و پورت کردین ، به لباس های خودتون و من و بابا و مبل های مردم گند زدین که  فکر میکنم میزبان ها تو دلشون یه چیزی نذر میکردن ما زودتر پاشیم بریم ! خلاصه از این مهمونی ها چیزی نگذشته بود که پارسا خان ...
21 فروردين 1392

چند راهکار بر ای بهبود اسهال کودکان

دوستان عزیز ، این ویروس لعنتی خیلی من و پسرم را اذیت کرد . در این مدت تجربه زیادی کسب کردم که دوست دارم اینجا بنویسم تا اگر خدای ناکرده نی نی دیگه ای هم مبتلا به اسهال شد ، مادر و نی نی با استفاده از این اطلاعات کمتر اذیت بشن : لازم به ذکر است که پسر  من بیست و دوماهه است . لطفا برای کودکان کوچکتر از دوسال با پزشک مشورت کنید .  1 - یک پیمانه چایی خشک را در ظرفی با شعله با حرارت ملایم چند دقیقه تفت دهید و بعد در قوری بریزید و مثل چایی معمولی دم کنید ، بعد از دم کشیدن مقداری خاکشیر را در ظرف بریزید و کمی چایی روی آن ، سپس مخلوط این چایی تلخ و خاکشیر را به کودک بدهید و معجزه آن را ببینید 2 - کشک تازه را بکوبید و پودر کن...
19 فروردين 1392

سال نو مبارک (1392)

یا مقلب القلوب و الابصار یا مدبرالیل و النهار یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحال حلول سال نو و بهار پرطراوت را که نشانه قدرت لایزال الهی و تجدید حیات طبیعت می باشد رابه تمامی عزیزان تبریک و تهنیت عرض نموده و سالی سرشار از برکت و معنویت را ازدرگاه خداوند متعال و سبحان برای شماعزیزان مسئلت مینمایم ...
29 اسفند 1391

بیست و یک ماهگی

سلام نفس های من روزها و ماه ها پشت سر هم تند و تند دارن میگذرن و ما اینقدر مشغول کارهای روزمره و تکراری هستیم که متوجه سرعت گذر زمان نمیشیم . امروز وقتی پارسا را بغل کرده بودم و باهاش بازی میکردم ، یه لحظه یادم افتاد به روزهایی که خیلی کوچولو بودین و به راحتی هردوتون را با هم بغل میکردم و به هردوتون شیر میدادم ، حالا ماشالا بزرگ شدین و یکیتون تو بغلم جا میشه ......یادمه اینقدر کوچیک بودین که حتی هر دوتون را روی پاهام میذاشتم و تکون میدادم ....قربونتون برم که واسه خودتون خانم و آقایی شدین :*  :*  در این ماه آریسا اشکال هندسی ، میوه ها ، حیوانات اهلی و وحشی،اعضای بدن،بیشتر اشیاء  را کاملا میشناسه ،نام میبره و در پازل ه...
28 اسفند 1391