یک کار جالب انگیزناک
کوچولای من سلاااام تصمیم نداشتم بیام وبلاگتون اما نتونستم این خاطره ی شیرین را ننویسم ..... امروز صبح با صدای "جیش""جیش" پارسا بیدار شدم و اینقدر این کلمه را تکرار کرد که آریسا هم بیدارشد و طبق معمول هر روز صبح ، نیم ساعتی توی دستشویی بودیم و نمیومدین بیرون و در آخر من با وعده ی نون پنیر و چایی آوردمتون بیرون . آهان راستی اینو یادم رفت ، توی دستشویی هم پارسا با اشاره میگفت سیفون را بکشم چون خوشش میاد آب میریزه ، اما آریسا میترسه و در جواب درخواست پارسا گفت "نههههه آریسا ترسید .خرابه ، آب نداله " و من این جملات را از کجا یاد گرفتی تو وروجک؟!! خرابه؟؟؟؟!!!!!!! آب نداره ؟؟؟؟؟؟!!!!! .....اومدین بیرون آب خواست...
نویسنده :
مامان ندا
3:02