سه ماهگی
فرشته های من شما سه ماهه شدین و من واقعا نمیدونم چطور این سه ماه گذشت . خدای مهربون خیلی بهم کمک کرد تا بتونم از پس کارهام بربیام و به این شرایط عادت کنم . میخواستیم بریم مسافرت اول گفتیم آنتالیا بعد تصمیم گرفتیم بریم دوبی و بعد شد شمال و نهایتا به شهرک عمران زاینده رود چادگان ختم شد . آخه من و بابا پیمان میترسیدیم با شما وروجکا مسافرت بریم و شماها هم اذیت بشین هم اذیت کنید . این بود که شما را با این سفر دو روزه امتحان کردیم و دیدیم بچه های خوش سفری هستید و مسافرت را دوست دارین . انشاالله تا قبل از عیدنوروز میبریمتون . از این دو ماه بگم : دوماهه شدین و کم کم شروع کردین به خندیدن و خودتون را صد برابر تو دل همه ...
نویسنده :
مامان ندا
1:51